ب مثل بازنشستگی . نقطه سر خط

هر پایانی آغازی ا ست نقطه سر خط

ب مثل بازنشستگی . نقطه سر خط

هر پایانی آغازی ا ست نقطه سر خط

جشن بزرگ وبلاک نویسان مشهدی

 

جشن بزرگ وبلاگ نویسان مشهدی همزمان با نمایشگاه السیت

زمان:
اول شهریور ماه ساعت 20

مکان:
نمایشگاه بین المللی مشهد

وبلاگ نویسان عزیز با در دست داشتن کارت ملی می توانند به صورت رایگان از نمایشگاه دیدن فرمایند.

اهدای جایزه به وبلاگ های برگزیده توسط کمیته داوری

و


اهدای جوایزی به قید قرعه به وبلاگ نویسان مشهدی

تخصص افراد را جدی بگیرید.

مهندسی بود که در تعمیر دستگاه های مکانیکی استعداد و تبحر داشت. او پس از سی سال خدمت صادقانه، با یاد و خاطری خوش بازنشسته شد. دو سال بعد، از طرف شرکت، درباره رفع اشکالِ به ظاهر لاینحلِ یکی از دستگاه های چند میلیون دلاری، با او تماس گرفته شد. آن ها هر کاری از دست شان برمی آمد، انجام داده بودند و هیچ کسی نتوانسته بود اشکال را رفع کند. بنابراین، نومیدانه به او متوسل شده بودند، چراکه او در رفع بسیاری از این مشکلات، کارنامه ی موفقی از خود به جا گذاشته بود. مهندس، این درخواست را با اشتیاق پذیرفت و یک روز تمام را صرف وارسی و نهایته دقیق دستگاه کرد. در پایان کار، با یک تکه گچ، علامت ضربدری را روی یک قسمت دستگاه گذاشت و به مدیر فنی شرکت گفت: «اشکال اینجاست!». آن قطعه تعمیر شد و دستگاه بار دیگر به کار افتاد. مهندس دستمزد خود را پنج هزار دلار اعلام کرد. حسابداری، با توجه به رقم بالای اجرت، تقاضای ارایه ریز هزینه و صورتحساب مواد مصرفی را کرد. او به اختصار این طور گزارش داد: «بابت یک قطعه گچ، مبلغ یک دلار و بابت دانستن این که ضربدر را کجا بزنم، مبلغ چهار هزار و نهصد و نود و نه دلار!».

 

برگرفته از سایت باران

خدا از زبان حسین پناهی:

به مکه که رفتم خیال می کردم دیگر تمام گناهانم پاک شده است 

غافل از اینکه تمام گناهانم، گناه نبوده و تمام درستهایم به نظرم خطا انگاشته و نوشته شده بود

درمکه دیدم خدا چند سالیست که از شهر مکه رفته و انسانها به دور خویش می گردند

در مکه دیدم هیچ انسانی به فکر فقیر دوره گرد نیست 

دوست دارد زود به خدا برسد و گناهان خویش را بزداید 

غافل از اینکه آن دوره گرد، خود خدا بود

درمکه دیدم خدا نیست و چقدر باید دوباره راه طولانی را طی کنم تا به خانه خویش برگردم 

و درهمان نماز ساده خویش تصور خدا را در کمک به مردم جستجوکنم

آری شاد کردن دل مردم همانا برتر از رفتن به مکه ایست که خدایی در آن نیست

برخاستنی دوباره

 

 برگرفته از سایت باران

برای رفع عطشان آب هندوانه و آب هویج بخورید

آب هندوانه، آب هویج و حتی آب گوجه ‌فرنگی تهیه شده در منزل به علت میزان قند پایین برای رفع عطش نیز مناسب است. 

آب و دوغ کم نمک از نوشیدنی‌های مناسب فصل گرما است و همچنین نوشیدن چای کمرنگ، آب میوه طبیعی تهیه شده در منزل، ماءالشعیر، دوغ‌های خانگی بدون گاز و حتی آب گوجه‌فرنگی برای رفع عطش در فصل گرما مؤثر است.
توصیه می شود کودکان و نوجوانان در فصل گرما یک بطری آب آشامیدنی به همراه داشته باشند زیرا اگر مایعات مورد نیاز بدن آنها حین فعالیت جسمانی تامین نشود مستعد گرمازدگی هستند.

افراد بالای 55 و 60 سال دیرتر از زمان واقعی که بدنشان به آب نیاز دارد احساس تشنگی می‌کنند و رغبت زیادی به مصرف آب و مایعات از خودشان نشان نمی‌دهند، بنابراین سالمندان بایستی برای جلوگیری از بروز گرمازدگی روزانه حداقل به میزان 8 تا 10 لیوان آب سالم یا مایعاتی مثل دوغ کم‌نمک، چای کمرنگ و آب میوه طبیعی استفاده کنند. /ع

برگرفته از:وب سایت شهرداری مشهد

مسوولیت زباله های تان را به عهده بگیرید.

آیا می دانستید آدامسی که به روی زمین پرت می کنید، برای پرنده ها، حکم تکه نان را دارد و وقتی پرنده، اقدام به خوردن آن می کند، این تکه آدامس در گلویش گیر می کند و مانع از این می شود که بتواند آب و غذای واقعی را قورت بدهد؟! به این ترتیب، پرنده به طرز دردناکی، آن هم به مرور زمان، از گرسنگی و تشنگی جان می دهد و می میرد. توجه داشته باشیم بعضی کارهای ما، ندانسته چه زیان های تلخ و دردناکی به همراه می آورد! لطفن مسوولیت زباله های تان را به عهده بگیرید.

 

 

نقل از وبلاک باران

زندگی

در زندگی افرادی هستند که مثل قطار شهربازی هستند از بودن با اونا لذت می بری ولی باهاشون به جایی نمی رسی

بهای لبخند

ایستاده‌ام توی صف ساندویچی که ناهار امروزم را سرپایی و در اسرع وقت بخورم و برگردم شرکت. از مواقعی که خوردن، فقط برای سیر شدن است و قرار نیست از آن چیزی که می‌جوی و می‌بلعی لذت ببری، بیزارم. به اعتقاد من حتی وقتی درب باک ماشین را باز می‌کنی تا معده‌اش را از بنزین پر کنی، ماشین چنان لذتی می‌برد و چنان کیفی می‌کند که اگر می‌توانست چیزی بگوید، حداقلش یک "آخیش!" یا "به به!" بود. حالا من ایستاده‌ام توی صف ساندویچی،‌ فقط برای این که خودم را سیر کنم و بدون آخیش و به به برگردم سر کارم نوبتم که می‌شود فروشنده با لبخندی که صورتش را دوست داشتنی کرده سفارش غذا را می‌گیرد و بدون آن که قبضی دستم بدهد می‌رود سراغ نفر بعدی. می‌ایستم کنار، زیر سایه یک درخت و به جمعیتی که جلوی این اغذیه فروشی کوچک جمع شده‌اند نگاه می‌کنم، که آیا اینها هم مثل من فقط برای سیر شدن آمده‌اند یا واقعا از خوردن یک ساندویچ معمولی لذت می‌برند. آقای فروشنده خندان صدایم می‌کنم و غذایم را می‌دهد، بدون آن که حرفی از پول بزند با عجله غذا را، سرپا و زیر همان درخت، می‌خورم. انگار که قرار است برگردم شرکت و شاتل هوا کنم، انگار که اگر چند دقیقه دیر برسم کل پروژه‌های این مملکت از خواب بیدار میشن و بعدش به اغما می‌روند! می‌روم روبروی آقای فروشنده خندان که در آن شلوغی فهرست غذا به همراه اضافاتی که خورده‌ام را به خاطر سپرده است. می‌شود ٧٢٠٠ تومان. یک ١٠ هزار تومانی می‌دهم و منتظر باقی پولم می‌شوم. ٣٠٠٠ هزار تومان بر می‌گرداند. می‌گویم ٢٠٠ تومانی ندارم. می‌گوید به اندازه ٢٠٠ تومان لبخند بزن! خنده‌ام می‌گیرد. خنده‌اش می‌گیرد و می‌گوید: "این که بیشتر شد. حالا من ١٠٠ به شما بدهکارم!" تشکر و خداحافظی می‌کنم و موقع رفتن با او دست می‌دهم انگار هنوز هم از این آدم‌ها پیدا می‌شوند، آدم‌هایی که هنوز معتقدند لبخند زدن زیبا و لبخند گرفتن ارزشمند است. لبخند زنان دستانم را می‌کنم توی جیبم و آهسته به سمت شرکت بر می‌گردم و توی راه بازگشت آرام زیر لب می‌گویم:   

      آخیش! به به

سلامت و شاد باشید

زندگی چه می گوید؟!

امروز که از خواب بیدار شدم ... از خودم پرسیدم: زندگی چه می گوید؟!

جواب را در اتاقم پیدا کردم.

پنکه گفت: خونسرد باش.

سقف گفت: اهداف بلند داشته باش.

پنجره گفت: دنیا را بنگر.

ساعت گفت: هر ثانیه با ارزش است.

آینه گفت: قبل از هر کاری به بازتاب آن بیندیش.

تقویم گفت: به روز باش.

در گفت: در راه هدف هایت سختی را هل بده و کنار بزن.

زمین گفت: با فروتنی نیایش کن

هر درخت پیر، صندلی جوانی می‌تواند باشد

بسم الله الرحمن الرحیم

« انا لله و انا الیه راجعون »

خبر درگذشت استاد برجسته پروفسور محمد حسن گنجی پدر علم جغرافیا نوین و هواشناسی ایران باعث تأسف و تاثر گردید.

 او که عمر پربرکتش را در خدمت به پیشرفت علم و جامعه و مردم سپری کرده بود اینک در میان ما نیست اما افتخارات علمی او همچون گوهری تابناک در آسمان کویر می درخشد و یاد او را برای همیشه در دلها زنده نگه می دارد.

دکتر گنجی، در سال ۱۳۵۴ به عنوان استاد ممتاز دانشگاه تهران‎ انتخاب شد. وی در بیست و نهمین کنگرهٔ ‏اتحادیهٔ بین المللی جغرافیایی در کره‎ ‎جنوبی در سال ۲۰۰۰ میلادی به عنوان یکی از ۱۵ جغرافیدان ‏برجستهٔ جهان شناخته شد و‎ ‎سازمان هواشناسی جهانی، جایزه علمی سال ۲۰۰۱ خود را به وی اعطا ‏کرد.

  این ضایعه بزرگ را به مردم متدین خراسان جنوبی و خانواده بزرگ جغرافیا و تمام علاقه مندان به ایشان در سراسر دنیا و به فرزندان و خانواده محترم این استاد عالی قدر تسلیت گفته، برای روح بلند آن فقید سعید، رحمت و علو درجات و برای بازماندگان صبر و شکیبایی از درگاه خداوند متعال مسألت می کنیم.

 

سفر نامه دبی

بسیار سفر باید تا پخته شود خامی...... 

چند وقتی بود که خیلی علاقه داشتم به دیگر کشورها سفر کنم تا انسان های جدید و فرهنگ های مختلف را از نزدیک ببینم لذا تصمیم گرفتم که این بار  به دبی سفر کنم با ورود به دوبی  یک فرودگاه دیدم که ۷۲ ملت توش بودند   و همه چیز بسیار سریع و با دقت پیش میرفت ویکی از چیزایی که تو این سفر بهمون برخورد ، چشم نگاری ما تو فرودگاه دبی بود . چشم نگاری یه سیستم جدید بجای انگشت نگاری مسافران است . ( مجلس شورای اسلامی باید یه مصوبه برای اماراتی ها هم داشته باشه )  درورود به شهر خیلی افکارم عوض شد. همه مردم با هم و بدون مشکل با هم زندگی میکردند.. تمام مردم  از ملیتهای  متفاوت مشغول به کار وتفریح بودند و بدون هیچ ناراحتی و دردسری با هم مراوده  داشتند. در هیچ فرمی خبری از پلیس در شهرو چهارراها  نبود رانندهها با شعورشان رانندگی می کردند .  

همه نوع نژاد و قومیتی پیدا می‌شد. دوبی بهشت روس‌هاست. آنها که سال تا ماه، آفتاب نمی‌بینند، دوبیِ لبریز از آفتاب و دریا و شن، برایشان سرزمین آرزوهاست.

دبی شهر زیبایی است. ساختمان های مدرن و برج های بلندی دارد که به عقیده خیلی ها، چیزی از ساختمان های آمریکا کم ندارد. شاید بتوان گفت بیشترین جاذبه گردشگری دبی، مراکز خرید آن باشد. انواع مراکز خرید و شعبه های مختلف فروشگاه های زنجیره ای اروپایی و آمریکایی در این شهر وجود دارند که هر سلیقه ای با هر بودجه ای را راضی می کنند

دوبی کلاً یک مملکت سطحی و ظاهر پسنده و هیچ عمقی نداره! عده ای پولدار با پولای بادآورده انگلیسی هارو استخدام کردن و در اصل شدن آزمایشگاه مهندسین و متفکرین انگلیسی که هرچی رو می خوان آزمایش کنند با سرمایه عربا و در مملکت اونا انجام بدن تا متخصصینشون ورزیده تر بشن و از اون طرفم عربایی که در سال های قبل در مقابل عظمت پادشاهی ایران تحقیر شده بودند با یک مشت اسباب بازی به ایرانیا و همه دنیا پز بدن و فخر بفروشند!! باور کنید غیر از این نیست. 

به هر حال خیلی خوشحال شدم که این عربها که ملخ خور میدونیمشون بسیار پیشرفت کرده اند.

چیزی که در دبی از همه بیشتر جلب توجه می کند، حضور ایرانیان است. ایرانی ها همه جا هستند؛ در فروشگاه ها، خیابان ها، هتل ها و کافه ها.

دبی نه جای باستانی دارد، نه موزه ای و نه گالری مهمی. تنها خرید است و تفریح. من تور بیابان را نرفتم، چون علاقه ای نبود اما کسانی که رفته اند هم آنچنان راضی نیستند. نسبت به پولی که می گیرند چیزی برای عرضه ندارند. 

 

پارک آبی رو بنا به توصیه لیدر تور رفتیم  واقعا خوش گذشت و حال کردیم واقعا می ارزید به رفتنش یکی از بازی های باحالاش این بود که سوار یک تیوپ ۱ نفره یا ۲نفره می شدی و با فشار آب کل پارک رو بالا و پایین می چرخدیدی خیلی هیجان انگیز بود ما فکر کنم ۳ چهار دفعه سوار شدیم یک سرسره آبی بزرگ هم داشت که من موقعی که  کلی بالا رفتم   وقتی پایینو دیدم نزدیک بود پشیمون شم و لی راه برگشت نبود باید دراز می کشیدی پاهاتو رو هم می زاشتی و دستادو ضربدری رو شونه هات و خودتو ول می کردی رو آب وایییییییییی  قلبم اومده بود تو دهنم آن چنان سرعتی می گیری که احساس می کنی الان پرت می شی بیرون خلاصه وقتی رسیدم پایین یک جوری شده بودم 

 

               

برای کسانی که میخان حالا از دوبی دیدن کنن دیگه لازم نیست برای تماشا و خرید سوقاتی و ...... به سراغ جاهایی مثل day to day ، یا ارض الهدایا (Gift land)، یا قریه الهدایا(Gift )، مینا بازار، Euroshop، لامسی پلازا و ........... و حد اکثر سی تی سنتر دیره که قبلا بزرگترین و حالا کوچکترین Mall دوبی شده سر بزنن.

مکانهای زیر که هم دیدنی هستن و بعضی نیز بازارهای جدید رو شامل میشه

1- Dubal Mall یا دوبی مال:

که در نهم سپتامبر 2009 افتتاح شد و حالا طبق ادعای جماعت دوبی نشین بزرگترین Mall در تمام دنیا است.

عکس زیر یک آکواریوم بزرگ داخل دوبی مال رو نشون میده: 

 

 

2- Emirates Mall یا امارات مال:

که بزرگترین مال در خاور میانه است. چندسالی هست که افتتاح شده ولی هنوز هم میگن از جاهایی است که به دیدنش میارزه. با اون سرزمین یخی و اسکی روی برف...... البته من هنوز اینجا رو ندیدم.

3- بازار ابن بطوطه:

که یک مارکوپولوی عرب آفریقایی است که سی سال دور دنیا گشته و وقتی به شهر خودش برگشته برخلاف زمانی که اونجا رو ترک کرده بود و یک نوجوان بود به یک مرد میانسال و مسن تبدیل شده بود. ابن بطوطه در مسیر خودش از شش کشور مهم دیدن کرد و براساس کتابی که از خاطرات مسافرتش از حال و هوا و همچنین معماری و ابنیه اون زمان نوشته بود، این بازار رو در دوبی به افتخارش ساختن و این بازار از شش قسمت مربوط به همین شش کشور تشکلیل شده و هرکدام رو براساس معماری حدود سیصد سال پیش اون کشورها ساخته شده.

این شش قسمت مربوط به اسپانیا، تونس، مصر، ایران، هند و چین هست 

 

4- بازار Dubai Outlet Mall:

که یک مال خیلی بزرگه و عمده محصولات Brand های معروف آمریکا و اروپا رو در اونجا با تخفیف از ده تا نود درصد می شه پیداکرد. برای کسایی که اهل براند و مارک و این حرفا هستند توصیه میکنم که حتما یه سری به اینجا بزنن.

5- بازار دراگون (Dragon Mall) یا شهر چینی ها (China Town):

اینجا هم مثل شهر چینی ها در هرجای دیگه دنیاست. البته یک مقدار مدرن تر.

ساختمان اونجا شبیه یک اژدهای بزرگ ( دراگون ) است. یک اژدهای یک متری در جلوی درب ورودی اونجا نصب شده   این بنا از بالا ( یعنی باید سوار هواپیما بشی و تماشا کنی ) شبیه تصویر دراگون است.

دراین بازار بسیار بزرگ یه عالمه اجناس خوب و آشغال و همه جور از جنس های چینی پیدا میشه و اغلب فروشندگان اونجا هم جماعت اهل چین و ماچین هستن.

این بازار هم به دیدنش می ارزه.  

 6- نخل جمیرا (Jumaira Palm):

که در وسط تنه درخت این نخل یک منو ریل نصب کردن که مستقیم میره و از بالای نخل و دریا گذشته و به هتل آتلانتیس منتهی میشه.

 

 

7- برج دوبی (Dubai Tower):

که قرار بود بعد از اون برج العالم رو هم کلنگش رو بزنن که با توجه به بحران اقتصادی ، فعلا برج العالم رو بیخیال شدن و به همین برج که الان بلند ترین بنای دنیاست اکتفا کنند: 

   این هم برج دبی یا برج الخلیفه بلند ترین برج دنیا با ارتفاع بیش از ۸۰۰متر

 

 Click to view full size image

 

برج العرب که هم به شکل هفت و هم به شکل کشتی باد بانی می باشد و با ارتفاع ۳۲۰ متر است و دارای یک زمین تنیس در طبقه آخر و همچنین یک هتل ۷ ستاره می باشد 

 

 8- و سرانجام جماعتی که اهل شام روی کشتی هستن، شام کشتی روی خور دوبی رو فراموش نکنند. برای تنظیم این برنامه دو راه هست: یااینکه تور لیدر های شما که در هتل حضور دارن برای شما بلیط رو بخرن از قبل و در ساعت مقرر شما را با وسیله نقلیه به محل می برن و درزمان اتمام برنامه نیز برمی گردونن. راه دیگه که شاید بهتر باشه اینه که خودتون مستقیم به محل کشتی ها برین و البته اونجا این امکان رو دارین که هر کشتی رو که خواستین انتخاب کنین. درحالیکه تور لیدرهای ایرانی فقط شما رو به شام روی کشتی ایرانی می برن که تقریبا میشه گفت پذیرایی و نظم داخل کشتی خیلی مناسب نیست. حد اقل برای آدمای وسواسی و اونا که همه کار رو منظم درنظر میگیرن.  

 

 

 

 13_nt_marina_gn_5.jpg

 

 

                              

 

 نمایی از شهر دبی

  

جزیره های نخلی

جزیره نخلی که تنه نخل خانه های ویلایی و شاخه های نخل آپارتمان های متعدد ساخته اند.

پیست اسکی برف

                                               بزرگترین پیست اسکی سرپوشیده جهان - دبی

 پارک آبی واندرلند در دبی

                                 پارک آبی واندرلند - دبی

                                                      

 

صحراهای رمل

پارک های جالب و دیدنی دبی

پارک خور

پارک مشرق

پارک جمیرا

پارک الوصل

پارک ممزر

پارک آبی واندر لند

                

 

                                 

راز قهرمان یک دست

کودکی ده ساله که دست چپ اش در یک حادثه رانندگی از بازو قطع شده بود، برای تعلیم فنون رزمی جودو به یک استاد سپرده شد. پدر کودک اصرار داشت استاد، از فرزندش، یک قهرمان جودو بسازد. استاد پذیرفت و به پدر کودک قول داد یک سال بعد می‌تواند فرزندش را در مقام قهرمان ببیند! در طول شش ماه، استاد فقط روی بدن سازی کودک کار کرد و در همه این مدت، حتی یک فن جودو به او تعلیم نداد! بعد از این مدت خبر رسید که یک ماه بعد، مسابقات محلی در شهر برگزار می‌شود. استاد به کودک ده ساله فقط یک فن آموزش داد و تا زمان برگزاری مسابقات، فقط روی آن تک فن کار کرد. سرانجام مسابقات انجام شد و کودک توانست در میان اعجاب همگان، با همان یک فن، همه حریفان خود را شکست دهد! سه ماه بعد کودک توانست در مسابقات بین باشگاه‌ها نیز با استفاده از همان تک فن برنده شود و سال بعد نیز در مسابقات کشوری موفق به شکست همه حریفان و ایستادن روی سکوی قهرمانی شد. وقتی مسابقات به پایان رسید، در راه بازگشت به منزل، کودک از استاد راز پیروزی‌ های مکررش را پرسید. استاد گفت: «دلیل پیروزی تو این بود که به همان یک فن به خوبی مسلط بودی. دوم این که تنها امیدت، همان یک فن بود و سوم این که راه شناخته شده مقابله با این فن، گرفتن دست چپ حریف بود که تو چنین دستی نداشتی!

نتیجه: یاد بگیر در زندگی از نقاط ضعف خود، به عنوان «نقطه قوت» استفاده کنی. راز موفقیت در زندگی، داشتن امکانات نیست، بلکه استفاده مطلوب از «بی امکاناتی»، به عنوان «نقطه قوت» است. 

برگرفته از سایت باران

ارزش واقعی انسان به چیست؟

    
    علامه محمدتقی جعفری (رحمة‌ الله ‌علیه) می‌گفتند:    عده‌ای از جامعه‌شناسان برتر دنیا در دانمارک جمع شده بودند تا در باره‌ی موضوع مهمی به بحث و تبادل نظر بپردازند. موضع این بود: «ارزش واقعی انسان به چیست؟»    برای سنجش ارزش خیلی از موجودات، معیار خاصی داریم؛ مثلاً، معیار ارزش طلا وزن و عیار آن است، معیار ارزش بنزین، مقدار و کیفیت آن است، معیار ارزش پول، پشتوانه‌ی آن است. اما معیار ارزش انسان‌ها چیست.    هر کدام از جامعه‌شناسان، صحبت‌هایی داشتند و معیارهای خاصی را ارائه کردند.    بعد، وقتی نوبت به بنده رسید، گفتم: اگر می‌خواهید بدانید یک انسان چه‌قدر ارزش دارد، ببینید به چه چیزی علاقه دارد و به چه چیزی عشق می‌ورزد.    کسی که عشق‌اش یک آپارتمان دوطبقه است، در واقع، ارزش‌اش به مقدار همان آپارتمان است. کسی که عشق‌اش ماشین‌اش است، ارزش‌اش به همان میزان است.    اما کسی که ‌عشق‌اش خدای متعال است ارزش‌اش به اندازه‌ ی خداست.    علامه فرمودند: من این مطلب را گفتم و پایین آمدم. وقتی جامعه‌شناسان صحبت‌های مرا شنیدند، برای چند دقیقه روی پای خود ایستادند و کف زدند.    وقتی تشویق آن‌ها تمام شد، من دوباره بلند شدم و گفتم: عزیزان! این کلام از من نبود، بلکه از شخصی به نام علی (علیه‌السلام) است. آن حضرت در نهج‌البلاغه می‌فرمایند: «قِیمَةُ کُلِّ أمْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ» / «ارزش هر انسانی به اندازه‌ی چیزی است که دوست می‌دارد».    وقتی این کلام را گفتم، دوباره به نشانه‌ی احترام به وجود مقدس امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) از جا بلند شدند و چند بار نام آن حضرت را بر زبان جاری کردند.    حضرت علامه در ادامه می‌گفتند: عشق حلال به این است که انسان (مثلاً) عاشق 50 میلیون تومان پول باشد. حال اگر به انسان بگویند: «آی، پنجاه‌میلیونی!» . چه‌قدر بدش می‌آید؟ در واقع می‌فهمد که این حرف، توهین در حق اوست. حالا که تکلیف عشق حلال، اما دنیوی، معلوم شد، ببینید اگر کسی عشق به گناه و معصیت داشته باشد، چه‌قدر پست و بی‌ارزش است