ب مثل بازنشستگی . نقطه سر خط

هر پایانی آغازی ا ست نقطه سر خط

ب مثل بازنشستگی . نقطه سر خط

هر پایانی آغازی ا ست نقطه سر خط

بسم الله الرحمن الرحیم

« انا لله و انا الیه راجعون »

خبر درگذشت استاد برجسته پروفسور محمد حسن گنجی پدر علم جغرافیا نوین و هواشناسی ایران باعث تأسف و تاثر گردید.

 او که عمر پربرکتش را در خدمت به پیشرفت علم و جامعه و مردم سپری کرده بود اینک در میان ما نیست اما افتخارات علمی او همچون گوهری تابناک در آسمان کویر می درخشد و یاد او را برای همیشه در دلها زنده نگه می دارد.

دکتر گنجی، در سال ۱۳۵۴ به عنوان استاد ممتاز دانشگاه تهران‎ انتخاب شد. وی در بیست و نهمین کنگرهٔ ‏اتحادیهٔ بین المللی جغرافیایی در کره‎ ‎جنوبی در سال ۲۰۰۰ میلادی به عنوان یکی از ۱۵ جغرافیدان ‏برجستهٔ جهان شناخته شد و‎ ‎سازمان هواشناسی جهانی، جایزه علمی سال ۲۰۰۱ خود را به وی اعطا ‏کرد.

  این ضایعه بزرگ را به مردم متدین خراسان جنوبی و خانواده بزرگ جغرافیا و تمام علاقه مندان به ایشان در سراسر دنیا و به فرزندان و خانواده محترم این استاد عالی قدر تسلیت گفته، برای روح بلند آن فقید سعید، رحمت و علو درجات و برای بازماندگان صبر و شکیبایی از درگاه خداوند متعال مسألت می کنیم.

 

سفر نامه دبی

بسیار سفر باید تا پخته شود خامی...... 

چند وقتی بود که خیلی علاقه داشتم به دیگر کشورها سفر کنم تا انسان های جدید و فرهنگ های مختلف را از نزدیک ببینم لذا تصمیم گرفتم که این بار  به دبی سفر کنم با ورود به دوبی  یک فرودگاه دیدم که ۷۲ ملت توش بودند   و همه چیز بسیار سریع و با دقت پیش میرفت ویکی از چیزایی که تو این سفر بهمون برخورد ، چشم نگاری ما تو فرودگاه دبی بود . چشم نگاری یه سیستم جدید بجای انگشت نگاری مسافران است . ( مجلس شورای اسلامی باید یه مصوبه برای اماراتی ها هم داشته باشه )  درورود به شهر خیلی افکارم عوض شد. همه مردم با هم و بدون مشکل با هم زندگی میکردند.. تمام مردم  از ملیتهای  متفاوت مشغول به کار وتفریح بودند و بدون هیچ ناراحتی و دردسری با هم مراوده  داشتند. در هیچ فرمی خبری از پلیس در شهرو چهارراها  نبود رانندهها با شعورشان رانندگی می کردند .  

همه نوع نژاد و قومیتی پیدا می‌شد. دوبی بهشت روس‌هاست. آنها که سال تا ماه، آفتاب نمی‌بینند، دوبیِ لبریز از آفتاب و دریا و شن، برایشان سرزمین آرزوهاست.

دبی شهر زیبایی است. ساختمان های مدرن و برج های بلندی دارد که به عقیده خیلی ها، چیزی از ساختمان های آمریکا کم ندارد. شاید بتوان گفت بیشترین جاذبه گردشگری دبی، مراکز خرید آن باشد. انواع مراکز خرید و شعبه های مختلف فروشگاه های زنجیره ای اروپایی و آمریکایی در این شهر وجود دارند که هر سلیقه ای با هر بودجه ای را راضی می کنند

دوبی کلاً یک مملکت سطحی و ظاهر پسنده و هیچ عمقی نداره! عده ای پولدار با پولای بادآورده انگلیسی هارو استخدام کردن و در اصل شدن آزمایشگاه مهندسین و متفکرین انگلیسی که هرچی رو می خوان آزمایش کنند با سرمایه عربا و در مملکت اونا انجام بدن تا متخصصینشون ورزیده تر بشن و از اون طرفم عربایی که در سال های قبل در مقابل عظمت پادشاهی ایران تحقیر شده بودند با یک مشت اسباب بازی به ایرانیا و همه دنیا پز بدن و فخر بفروشند!! باور کنید غیر از این نیست. 

به هر حال خیلی خوشحال شدم که این عربها که ملخ خور میدونیمشون بسیار پیشرفت کرده اند.

چیزی که در دبی از همه بیشتر جلب توجه می کند، حضور ایرانیان است. ایرانی ها همه جا هستند؛ در فروشگاه ها، خیابان ها، هتل ها و کافه ها.

دبی نه جای باستانی دارد، نه موزه ای و نه گالری مهمی. تنها خرید است و تفریح. من تور بیابان را نرفتم، چون علاقه ای نبود اما کسانی که رفته اند هم آنچنان راضی نیستند. نسبت به پولی که می گیرند چیزی برای عرضه ندارند. 

 

پارک آبی رو بنا به توصیه لیدر تور رفتیم  واقعا خوش گذشت و حال کردیم واقعا می ارزید به رفتنش یکی از بازی های باحالاش این بود که سوار یک تیوپ ۱ نفره یا ۲نفره می شدی و با فشار آب کل پارک رو بالا و پایین می چرخدیدی خیلی هیجان انگیز بود ما فکر کنم ۳ چهار دفعه سوار شدیم یک سرسره آبی بزرگ هم داشت که من موقعی که  کلی بالا رفتم   وقتی پایینو دیدم نزدیک بود پشیمون شم و لی راه برگشت نبود باید دراز می کشیدی پاهاتو رو هم می زاشتی و دستادو ضربدری رو شونه هات و خودتو ول می کردی رو آب وایییییییییی  قلبم اومده بود تو دهنم آن چنان سرعتی می گیری که احساس می کنی الان پرت می شی بیرون خلاصه وقتی رسیدم پایین یک جوری شده بودم 

 

               

برای کسانی که میخان حالا از دوبی دیدن کنن دیگه لازم نیست برای تماشا و خرید سوقاتی و ...... به سراغ جاهایی مثل day to day ، یا ارض الهدایا (Gift land)، یا قریه الهدایا(Gift )، مینا بازار، Euroshop، لامسی پلازا و ........... و حد اکثر سی تی سنتر دیره که قبلا بزرگترین و حالا کوچکترین Mall دوبی شده سر بزنن.

مکانهای زیر که هم دیدنی هستن و بعضی نیز بازارهای جدید رو شامل میشه

1- Dubal Mall یا دوبی مال:

که در نهم سپتامبر 2009 افتتاح شد و حالا طبق ادعای جماعت دوبی نشین بزرگترین Mall در تمام دنیا است.

عکس زیر یک آکواریوم بزرگ داخل دوبی مال رو نشون میده: 

 

 

2- Emirates Mall یا امارات مال:

که بزرگترین مال در خاور میانه است. چندسالی هست که افتتاح شده ولی هنوز هم میگن از جاهایی است که به دیدنش میارزه. با اون سرزمین یخی و اسکی روی برف...... البته من هنوز اینجا رو ندیدم.

3- بازار ابن بطوطه:

که یک مارکوپولوی عرب آفریقایی است که سی سال دور دنیا گشته و وقتی به شهر خودش برگشته برخلاف زمانی که اونجا رو ترک کرده بود و یک نوجوان بود به یک مرد میانسال و مسن تبدیل شده بود. ابن بطوطه در مسیر خودش از شش کشور مهم دیدن کرد و براساس کتابی که از خاطرات مسافرتش از حال و هوا و همچنین معماری و ابنیه اون زمان نوشته بود، این بازار رو در دوبی به افتخارش ساختن و این بازار از شش قسمت مربوط به همین شش کشور تشکلیل شده و هرکدام رو براساس معماری حدود سیصد سال پیش اون کشورها ساخته شده.

این شش قسمت مربوط به اسپانیا، تونس، مصر، ایران، هند و چین هست 

 

4- بازار Dubai Outlet Mall:

که یک مال خیلی بزرگه و عمده محصولات Brand های معروف آمریکا و اروپا رو در اونجا با تخفیف از ده تا نود درصد می شه پیداکرد. برای کسایی که اهل براند و مارک و این حرفا هستند توصیه میکنم که حتما یه سری به اینجا بزنن.

5- بازار دراگون (Dragon Mall) یا شهر چینی ها (China Town):

اینجا هم مثل شهر چینی ها در هرجای دیگه دنیاست. البته یک مقدار مدرن تر.

ساختمان اونجا شبیه یک اژدهای بزرگ ( دراگون ) است. یک اژدهای یک متری در جلوی درب ورودی اونجا نصب شده   این بنا از بالا ( یعنی باید سوار هواپیما بشی و تماشا کنی ) شبیه تصویر دراگون است.

دراین بازار بسیار بزرگ یه عالمه اجناس خوب و آشغال و همه جور از جنس های چینی پیدا میشه و اغلب فروشندگان اونجا هم جماعت اهل چین و ماچین هستن.

این بازار هم به دیدنش می ارزه.  

 6- نخل جمیرا (Jumaira Palm):

که در وسط تنه درخت این نخل یک منو ریل نصب کردن که مستقیم میره و از بالای نخل و دریا گذشته و به هتل آتلانتیس منتهی میشه.

 

 

7- برج دوبی (Dubai Tower):

که قرار بود بعد از اون برج العالم رو هم کلنگش رو بزنن که با توجه به بحران اقتصادی ، فعلا برج العالم رو بیخیال شدن و به همین برج که الان بلند ترین بنای دنیاست اکتفا کنند: 

   این هم برج دبی یا برج الخلیفه بلند ترین برج دنیا با ارتفاع بیش از ۸۰۰متر

 

 Click to view full size image

 

برج العرب که هم به شکل هفت و هم به شکل کشتی باد بانی می باشد و با ارتفاع ۳۲۰ متر است و دارای یک زمین تنیس در طبقه آخر و همچنین یک هتل ۷ ستاره می باشد 

 

 8- و سرانجام جماعتی که اهل شام روی کشتی هستن، شام کشتی روی خور دوبی رو فراموش نکنند. برای تنظیم این برنامه دو راه هست: یااینکه تور لیدر های شما که در هتل حضور دارن برای شما بلیط رو بخرن از قبل و در ساعت مقرر شما را با وسیله نقلیه به محل می برن و درزمان اتمام برنامه نیز برمی گردونن. راه دیگه که شاید بهتر باشه اینه که خودتون مستقیم به محل کشتی ها برین و البته اونجا این امکان رو دارین که هر کشتی رو که خواستین انتخاب کنین. درحالیکه تور لیدرهای ایرانی فقط شما رو به شام روی کشتی ایرانی می برن که تقریبا میشه گفت پذیرایی و نظم داخل کشتی خیلی مناسب نیست. حد اقل برای آدمای وسواسی و اونا که همه کار رو منظم درنظر میگیرن.  

 

 

 

 13_nt_marina_gn_5.jpg

 

 

                              

 

 نمایی از شهر دبی

  

جزیره های نخلی

جزیره نخلی که تنه نخل خانه های ویلایی و شاخه های نخل آپارتمان های متعدد ساخته اند.

پیست اسکی برف

                                               بزرگترین پیست اسکی سرپوشیده جهان - دبی

 پارک آبی واندرلند در دبی

                                 پارک آبی واندرلند - دبی

                                                      

 

صحراهای رمل

پارک های جالب و دیدنی دبی

پارک خور

پارک مشرق

پارک جمیرا

پارک الوصل

پارک ممزر

پارک آبی واندر لند

                

 

                                 

راز قهرمان یک دست

کودکی ده ساله که دست چپ اش در یک حادثه رانندگی از بازو قطع شده بود، برای تعلیم فنون رزمی جودو به یک استاد سپرده شد. پدر کودک اصرار داشت استاد، از فرزندش، یک قهرمان جودو بسازد. استاد پذیرفت و به پدر کودک قول داد یک سال بعد می‌تواند فرزندش را در مقام قهرمان ببیند! در طول شش ماه، استاد فقط روی بدن سازی کودک کار کرد و در همه این مدت، حتی یک فن جودو به او تعلیم نداد! بعد از این مدت خبر رسید که یک ماه بعد، مسابقات محلی در شهر برگزار می‌شود. استاد به کودک ده ساله فقط یک فن آموزش داد و تا زمان برگزاری مسابقات، فقط روی آن تک فن کار کرد. سرانجام مسابقات انجام شد و کودک توانست در میان اعجاب همگان، با همان یک فن، همه حریفان خود را شکست دهد! سه ماه بعد کودک توانست در مسابقات بین باشگاه‌ها نیز با استفاده از همان تک فن برنده شود و سال بعد نیز در مسابقات کشوری موفق به شکست همه حریفان و ایستادن روی سکوی قهرمانی شد. وقتی مسابقات به پایان رسید، در راه بازگشت به منزل، کودک از استاد راز پیروزی‌ های مکررش را پرسید. استاد گفت: «دلیل پیروزی تو این بود که به همان یک فن به خوبی مسلط بودی. دوم این که تنها امیدت، همان یک فن بود و سوم این که راه شناخته شده مقابله با این فن، گرفتن دست چپ حریف بود که تو چنین دستی نداشتی!

نتیجه: یاد بگیر در زندگی از نقاط ضعف خود، به عنوان «نقطه قوت» استفاده کنی. راز موفقیت در زندگی، داشتن امکانات نیست، بلکه استفاده مطلوب از «بی امکاناتی»، به عنوان «نقطه قوت» است. 

برگرفته از سایت باران

ارزش واقعی انسان به چیست؟

    
    علامه محمدتقی جعفری (رحمة‌ الله ‌علیه) می‌گفتند:    عده‌ای از جامعه‌شناسان برتر دنیا در دانمارک جمع شده بودند تا در باره‌ی موضوع مهمی به بحث و تبادل نظر بپردازند. موضع این بود: «ارزش واقعی انسان به چیست؟»    برای سنجش ارزش خیلی از موجودات، معیار خاصی داریم؛ مثلاً، معیار ارزش طلا وزن و عیار آن است، معیار ارزش بنزین، مقدار و کیفیت آن است، معیار ارزش پول، پشتوانه‌ی آن است. اما معیار ارزش انسان‌ها چیست.    هر کدام از جامعه‌شناسان، صحبت‌هایی داشتند و معیارهای خاصی را ارائه کردند.    بعد، وقتی نوبت به بنده رسید، گفتم: اگر می‌خواهید بدانید یک انسان چه‌قدر ارزش دارد، ببینید به چه چیزی علاقه دارد و به چه چیزی عشق می‌ورزد.    کسی که عشق‌اش یک آپارتمان دوطبقه است، در واقع، ارزش‌اش به مقدار همان آپارتمان است. کسی که عشق‌اش ماشین‌اش است، ارزش‌اش به همان میزان است.    اما کسی که ‌عشق‌اش خدای متعال است ارزش‌اش به اندازه‌ ی خداست.    علامه فرمودند: من این مطلب را گفتم و پایین آمدم. وقتی جامعه‌شناسان صحبت‌های مرا شنیدند، برای چند دقیقه روی پای خود ایستادند و کف زدند.    وقتی تشویق آن‌ها تمام شد، من دوباره بلند شدم و گفتم: عزیزان! این کلام از من نبود، بلکه از شخصی به نام علی (علیه‌السلام) است. آن حضرت در نهج‌البلاغه می‌فرمایند: «قِیمَةُ کُلِّ أمْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ» / «ارزش هر انسانی به اندازه‌ی چیزی است که دوست می‌دارد».    وقتی این کلام را گفتم، دوباره به نشانه‌ی احترام به وجود مقدس امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) از جا بلند شدند و چند بار نام آن حضرت را بر زبان جاری کردند.    حضرت علامه در ادامه می‌گفتند: عشق حلال به این است که انسان (مثلاً) عاشق 50 میلیون تومان پول باشد. حال اگر به انسان بگویند: «آی، پنجاه‌میلیونی!» . چه‌قدر بدش می‌آید؟ در واقع می‌فهمد که این حرف، توهین در حق اوست. حالا که تکلیف عشق حلال، اما دنیوی، معلوم شد، ببینید اگر کسی عشق به گناه و معصیت داشته باشد، چه‌قدر پست و بی‌ارزش است

تفـاوت عشـق و ازدواج ...

یک روز پدر بزرگم برام یه کتاب دست نویس آورد، کتابی بسیار گرون قیمت  و با ارزش. وقتی به من داد، تاکید کرد که این کتاب مال توئه مال خود خودته، و من از تعجب شاخ در آورده بودم که چرا باید چنین هدیه با ارزشی رو بی هیچ مناسبتی به من بده. من اون کتاب رو گرفتم و یه جایی پنهونش کردم!
چند روز بعدش به من گفت کتابت رو خوندی ؟ گفتم نه، وقتی ازم پرسید چرا گفتم گذاشتم سر فرصت بخونمش، لبخندی زد و رفت.

همون روز عصر با یک کپی از روزنامه همون زمان که تنها نشریه بود برگشت اومد خونه ما و روزنامه رو گذاشت روی میز، من داشتم نگاهی بهش مینداختم که گفت این مال من نیست امانته باید ببرمش.
به محض گفتن این حرف شروع کردم با اشتیاق تمام صفحه هاش رو ورق زدن وسعی میکردم از هر صفحه ای حداقل یک مطلب رو بخونم.

در آخرین لحظه که پدر بزرگ میخواست از خونه بره بیرون تقریبا به زور اون روزنامه رو کشید از دستم بیرون و رفت. فقط چند روز طول کشید که اومد پیشم و گفت ازدواج مثل اون کتاب و عشق مثل اون روزنامه می مونه!

یک اطمینان برات درست می کنه که این زن یا مرد مال تو هستش مال خود خودت، اون موقع هست که فکر میکنی همیشه وقت دارم بهش محبت کنم، همیشه وقت هست که دلش رو به دست بیارم، همیشه وقت هست که اشتباهاتم رو جبران کنم، همیشه می تونم شام دعوتش کنم.

اگر الان یادم رفت یک شاخه گل به عنوان هدیه بهش بدم، حتما در فرصت بعدی اینکارو می کنم. حتی اگر هرچقدر اون آدم با ارزش باشه مثل اون کتاب نفیس و قیمتی، اما وقتی که این باور در تو نیست که این آدم مال منه، و هر لحظه فکرمیکنی که خوب اینکه تعهدی نداره میتونه به راحتی دل بکنه و بره مثل یه شیء با ارزش ازش نگهداری می کنی و همیشه ولع داری که تا جاییکه ممکنه ازش لذت ببری شاید فردا دیگه مال من نباشه.
درست مثل اون روزنامه حتی اگر هم هیچ ارزش قیمتی نداشته باشه ... و اینطوره که آدمها یه دفعه چشماشون رو باز میکنن میبینن که اون کسی رو که یه روز عاشقش بودن از دست دادن و دیگه مال اونها نیست ...

و این تفاوت عشـق است با ازدواج ...


نیمکت

روزی لویی شانزدهم در محوطه کاخ خود مشغول قدم زدن بود که سربازی را کنار یک نیمکت، در حال نگهبانی دید. از او پرسید تو برای چه این جا قدم می زنی و از چی نگهبانی می کنی؟ سرباز دستپاچه جواب داد: «قربان! من را افسر گارد این جا گذاشته و به من گفته خوب مراقب باشم!». لویی، افسر گارد را صدا زد و پرسید این سرباز چرا این جاست؟ افسر گفت: «قربان! افسر قبلی، نقشه قرارگرفتن سربازها سر پست ها را به من داده و من هم، به همان روال کار را ادامه دادم!». مادر لویی او را صدا زد و گفت: «من علت را می دانم. زمانی که تو سه سالت بود، این نیمکت را رنگ زده بودند و پدرت به افسر گارد گفت نگهبانی را این جا بگذارد تا تو روی نیمکت ننشینی و لباس ات رنگی نشود. از آن روز 41سال می گذرد، اما هنوز هر روز سربازی این جا نگهبانی می دهد!».

نتیجه: بعضی اوقات سرگرم کارهای پوچی هستیم که علی رغم این که فلسفه عمل تمام شده، ولی عملِ فاقدِ منطق هنوز ادامه دارد. راستی شما چند تا از این نیمکت ها می شناسید؟

زمین خوردن بار سوم

وقت دارید بخوانید..... داستان خیلی قشنگ...... 

مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند. لباس پوشید و راهی خانه خدا شددر راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشتمرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمین خورداو دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شددر راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید. مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید.))، از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم. مرد اول از او بطور فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه می دهند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدست در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند. مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کندمرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود. مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواندمرد دوم پاسخ داد: ((من شیطان هستم.)) مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد. شیطان در ادامه توضیح می دهد
((
من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم.)) وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید، خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید. من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید. بنا براین، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم
 


نتیجه اخلاقی داستانکار خیری را که قصد دارید انجام دهید به تعویق نیاندازید. زیرا هرگز نمی دانید چقدر اجر و پاداش ممکن است ازمواجه با سختی های در حین تلاش به انجام کار خیر دریافت کنید. پارسائی شما می تواند خانواده و قوم تان را بطور کلی نجات بخشداین کار را انجام دهید و پیروزی خدا را ببینید.

تنیس باز

یک تنیس باز فرصت فکر کردن به توپ را ندارد چون در این صورت آن را از دست خواهد داد درست مانند ما که اگر بخواهیم به گذشته یا اینده فکر کنیم فرصت زمان حال را از دست می دهیم.

حلول ماه مبارک شعبان و ولادت با سعادت اخترهای تابناک ولایت حضرت امام حسین (ع) ، حضرت ابوالفضل العباس(ع) ، حضرت زین العابدین (ع) و حضرت علی اکبر (ع) حماسه سازان عرصه ایثار و حماسه کربلا مبارک...

یک الف بعد هم سه تا نقطه؛

امشب چراغ شب هایم خاموش است. مهتاب شبانه ام به خواب رفته،آسمان بی ستاره ام ابریست

 و چشمه ی چشمانم پر از اشک دلتنگی است. در کوچه باغ بی کسی ام باز دلتنگ تو ام، بیا...

می دانم، خواهی آمد. از پشت ثانیه های به بلوغ رسیده دعا و از بطن لحظه های ترک خورده انتظار

 در هوای دل ها جاری خواهد شد و خواهی آمد تا ستاره ای شوی بر شب های بی کسی ام...

تو امید همه انتظار های این همه عاشق در طول زمانی، قرن هاست در شب های جمعه با دعای کمیل

 فانوس جاده هایی را روشن می کنیم که می دانیم تو از آن خواهی گذشت. هر صبح جمعه با دعای

پر سوز ندبه، زجر پنهانی چشم هایمان را به سکوت جاده های بی عبورت هدیه می دهیم و باز

منتظر می مانیم تا وقتی که سرانجام حضورت را به درازای شب یلدا تفسیر کنی...

برگرفته از : مرکز آموزش مهارتهای پیشرفته ارم

هم آن طرف تر..........!!!!!

یارانه 22 هزار نفر در جیب یک فوتبالیست !
 
تیم‌های کهکشانی که قرار است فصل آینده شاید با یک عنوان قهرمانی دل هواداران خود را شاد کنند، برای هر بازیکن خود پولی معادل با یارانه 22 هزار ایرانی را مصرف می‌کنند.

 صحبت از قانون سقف قرارداد در فوتبال بیش از اینکه یک دغدغه باشد، یک عادت است و تقریبا برای همه حتی مردم کوچه و خیابان نیز دور زدن این قانون توسط باشگاه ها و دریافت مبالغ میلیاردی بازیکنان به یک امر طبیعی تبدیل شده است.


حتی مصاحبه های کفاشیان، رئیس فدراسیون فوتبال؛ آیت اللهی، نایب رئیس فدراسیون و حتی رئیس کمیته انضباطی مبنی بر برخورد با متخلفین بیش از اینکه رنگ و بوی جدیت و پیگیری داشته باشد، مانند یک طنز است که لبخندی تلخ بر لب ها می نشاند.


مربیان میلیاردی، بازیکنان میلیاردی، سفر های میلیونی، ویلا در ایران و دبی و ماشین های گران قیمت جزئی از فوتبال شده و این ورزش به یک راه برای یک شبه پولدار شدن تبدیل شده است.

 
فصل نقل و انتقالات که می رسد بازار دلال ها گرم است و بازیکنان بیش از اینکه به تیمی که می روند عرق داشته باشند، به صفرهای قراردادها نگاه می کنند و اگر صفرها راضی کننده نبود، تیم های قطری گزینه های مناسبی هستند.


البته مدیران باشگاه ها نیز خیلی خوب می دانند که چگونه بازیکنان را راضی کنند و به روش های چون ارائه سند آپارتمان و یا کلید خودرو به بازیکنان، شرایط مورد نظر آنها را فراهم می کنند.

چند وقت اخیر اعلام شد که باشگاه پرسپولیس به بازیکنانی که به تازگی جذب کرده، به عنوان بخشی از قراردادشان، خوردو که شایعه شده بنز بوده، اهدا کرده است و به ظن خود یک تیم کهکشانی برای لیگ دوازدهم بسته است.

این روز ها هم صحبت از آمدن متسو مطرح می شود که او هم احتمالا چیزی از سقف قرارداد نمی داند و مسئولین باشگاه هم زیاد راغب به مطرح کردن این موضوع نیستند.


 

روی صحبت ما فقط باشگاه پرسپولیس نیست؛ چرا که اکثر باشگاه ها سابقه درخشانی در زیر پا گذاشتن قانون سقف قرارداد دارند؛ برای مثال استقلال فصل گذشته برای ساختن تیم کهکشانی خود پول خوبی خرج کرد و بازیکنانی چند صد میلیونی را در اختیار گرفت.

 اما آیا مسئولین ورزش کشور و فدراسیون فوتبال خبر دارند که قرارداد یک بازیکن میلیاردی معادل یارانه چند ایرانی در کشور است؟

آیا بازیکنانی که خود را از نظر دریافت پول با بازیکنان رئال مادرید و بارسلونا مقایسه می کنند، می دانند که حقوق خود را از بیت المال دریافت می کنند؟

آیا از نظر تکنیک هم خود را در حد بازیکنان لیگ های اسپانیا می دانند؟ 

شاید بسیاری از بازیکنان ملی پوش یا سطح بالای کشور این مبالغ را حق خود بدانند، اما با توجه به خصوصی نبودن اکثر باشگاه ها می توان گفت پولی که صرف دستمزد این اشخاص می شود از صندوق ذخیره ملی یا همان بیت المال است!!

 

    حتی بسیاری از بازیکنانی که از نظر سطح فنی ارزش دریافت این مبلغ سقف قرارداد را ندارند نیز از باشگاه ها مقدار سقف را به عنوان حداقل دستمزد خود مطالبه می کنند و با کمتر از آن حاضر به بازی نمی شوند! در واقع این طور استنباط می شود که آنها یا سقف قرارداد را به مفهوم کف قرارداد گرفته اند یا اصلا معنی سقف را متوجه نمی شوند.

 مدیران ما هیچگاه فکر کرده اند که در قبال این هزینه ها و شاید اصراف ها در مقابل مردم مسئول هستند و باید برای هر ریال آن پاسخگوی مردم باشند؟ آیا جز این است که باشگاه های دولتی از بودجه دولت و مردم استفاده می کنند.

مدیرانی که امروز تنها به حفظ جایگاه خود در تیم ها می اندیشند و سعی دارند تا با جذب بازیکنان گران قیمت سکوهای استادیوم ها را به نفع خود حفظ کنند، آیا پس از ناکامی در پایان فصل جوابگوی حیف و میل شدن این پول ها هستند.

 تیم کهکشانی که قرار است فصل آینده شاید با یک عنوان قهرمانی دل هواداران خود را شاد کند و با این بهانه شیره جان بیت المال را می مکد، برای هر بازیکن خود پولی معادل با یارانه 22 هزار ایرانی را مصرف می کند.

 

زمانی که از رسانه ملی ما صحنه هایی از مدارس کپری پخش می شود و دانش آموزانی را می بینیم که در سرما و گرما، زیر بارش باران و برف و تابش خورشید بدون داشتن حتی یک سقف درس می خوانند این سوال مطرح می شود که پولی که یک فوتبالیست می گیرد معادل با ساختن چند مدرسه برای دانش آموزانی از این دست است؟

 حالا می توان اعتراف کرد که ارزش این یک میلیارد و تاثیر آن بر زندگی بسیاری از مردم بسیار بالاتر از یک میلیارد است؛ چرا که در هر گوشه از این کشور با آن کارهای زیادی در جهت رفاه مردم نیازمند می توان انجام داد و شاید با این پول بتوان آب آشامیدنی سالم که حداقل خواسته یک روستا در نقطه ای دورافتاده است را برآورده کرد تا مردم آن روستا برای حمل و نقل آب مصرفی خود متحمل زحمت بسیار نشوند.

 جوان بیست و چند ساله ای باید برای ۳۰۰ روز نزدیک یک میلیارد یعنی روزی حدود 3 میلیون تومان پول بگیرد و کارگر، معلم و استاد دانشگاه باید ماهی نهایتا۵۰۰ تا۷۰۰ هزار تومان دریافت کنند؛ یعنی اگر معلمی ماهی به فرض محال یک میلیون بگیرد باید حدود 83 سال کار کند تا بشود حقوق یکسال آقای فوتبالیست.

 شاید ساخت یک زمین فوتبال خاکی در نقطه ای دور افتاده از کشور با هزینه ای بسیار کمتر، بهره ای بیشتر برای ورزش کشور داشته باشد و در همین زمین بازیکنانی ساخته شوند که به دل فوتبال تزریق شوند تا مدیران آینده ما برای جبرای نقص های خود یعنی عدم توجه به تیم های پایه و عدم استعداد یابی، برای جذب بازیکن و پیشی گرفتن از تیم رقیب افزایش صفرهای قراردادها را به عنوان تنها راه حل برای داشتن تیمی موفق انتخاب نکنند.
شما قضاوت کنید....
 
لطفا با نظرات خود همراه همیشگی ما باشید....
...