ب مثل بازنشستگی . نقطه سر خط

هر پایانی آغازی ا ست نقطه سر خط

ب مثل بازنشستگی . نقطه سر خط

هر پایانی آغازی ا ست نقطه سر خط

شما در مقابل مشکلات چگونه اید؟

با قلبی ملایم وحساس وارد میشوید وبا یک قلب سخت وبی احساس خارج میشوید...

سه ظرف را روی آتش قرار دادیم. در یکی از ظرفها هویج در دیگری تخم مرغ و در دیگری قهوه ریختیم و پس از 15 دقیقه:

هویج که سفت و محکم بود نرم و ملایم شد.

تخم مرغ که شل و وارفته بود سفت ومحکم شد دانه های قهوه در آب حل شدند و آب رنگ و بوی قهوه گرفته است. حالا فرض کنید آبی که در حال جوشیدن است مشکلات زندگیست. شما در مقابل مشکلات چگونه اید؟

مثل هویج سخت و قوی وارد مشکلات می شوید ودر مقابل بسیار خسته میشوید امیدتان را از دست داده وتسلیم می شوید. هیچ وقت مثل هویج نباشید...!

با قلبی ملایم وحساس وارد میشوید وبا یک قلب سخت وبی احساس خارج میشوید از دیگران متنفر میشوید و همواره تمایل به جدال دارید.

هیچ وقت مثل تخم مرغ نباشید…!

در مقابل مشکلات مثل قهوه باشید. آب قهوه را تغییر نمیدهد. قهوه آب را تغییر میدهد. هر چه آب داغتر باشد طعم قهوه بهتر میشود…!

پس بیایید در مقابل مشکلات مثل قهوه باشیم ما مشکلات را تغییر دهیم. نگذاریم مشکلات ما را تغییر دهد.

از طعم قهوه تان لذت ببرید… 
 
منبع : عصر ایران

نکته های بزرگ زندگی

همیشه داوطلب باش. گاهی اوقات بازنشستگی که ظاهرا پرطرفدار نیستند شانس های بزرگی را به ارمغان می آورند. 

 

.

برخیز

در روزگاری که خنده ی مردم از زمین خوردن توست ، برخیز تا بگریند . . .

شروع

Begin with the end in mind 

وقتی شروع می کنید پایان را در نظر داشته باشید. 

 

خانم شوریده دل بعنوان سرپرست جدید تربیت معلم شهید هاشمی نژادمشهد معرفی گردید  24/06/90

با حضور مسئولین جناب آقای فخریان، مدیرکل آموزش وپرورش خراسان رضوی،جناب آقای رحمانی معاون مجتمع آموزش عالی پیامبر اعظم (ص) ،جناب آقای مختارزاده ریاست معین مراکز تربیت معلم خراسان رضوی جلسه تودیع سرکار خانم غیبی سرپرست قبلی تربیت معلم و معارفه سرکارخانم شوریده دل سرپرست جدید تربیت معلم درمحل تربیت معلم شهید هاشمی نژادبرگزار گردید 

 

خانم پروانه غیبی بعنوان ریاست جدید تربیت معلم شهید هاشمی نژادمشهدمعرفی گردید ۶/۷/ ۸۹

جلسه برگزاری تودیع و معارفه با حضور ریاست محترم مرکزتربیت معلم شهید بهشتی معین مراکز خراسان رضوی جناب آقای مختار زاده و معاونت اداری مالی آقای گرایلی و آقای بختیاری از حراست تربیت معلم معین مراکز و با حضور مدرسین کارشناسان و کارکنان مرکز تربیت معلم برگزار گردید

دانه را دیدی دام را ندیدی

 

شگرد جدیدکلاهبرداران!
خراسان رضوی - مورخ دوشنبه 1390/06/21 شماره انتشار 17930

محمدجواد رنجبر/می گفت این روزها به کسی خوبی نمی آید!

به هیچ کس نمی شود اعتماد کرد! می آیی ثواب کنی اما کباب می شوی! این مطالب را یکی از شهروندان می گفت.

این شهروند ماجرا را این گونه تعریف کرد: برای دریافت پول به عابر بانکی در مشهد مراجعه کردم. پس از پایان کار دختر و پسر جوانی که پشت سر من ایستاده بودند، صدایم کردند و از من خواستند که با کارت خود پول به حساب بنده واریز کنند (یعنی کارت به کارت کنند) و بعد از طریق کارت من، آن پول را دریافت کنند. با خود گفتم این ها زائرند و اعتماد کردم.

پسر جوان جلو آمد،کارت خود را وارد عابر بانک کرد و مبلغ ۴۰۰ هزار تومان را برای انتقال وارد کرد که به او گفتم دستگاه بیش از ۲۰۰ هزار تومان پرداخت نمی کند؛ دکمه انصراف را زد و مبلغ ۲۰۰ هزار تومان را وارد کرد. روی صفحه مانیتوردستگاه عابر بانک مشاهده کردم که مبلغ ۲۰۰ هزار تومان انتقال داده شده و شماره حساب و مشخصات نیز روی صفحه مانیتور ظاهر شده بود و پسر جوان کارت خود را برداشت. اما ظاهرا او عملیات انتقال این وجه به حساب بنده را تایید نکرده بود.سپس کارت را در عابر بانک قرار دادم و۲۰۰ هزار تومان‌دریافت کرده و به آنان دادم و آن ها هم سریع از محل دور شدند.

بلافاصله پس از تحویل پول به آن ها مانده حساب را چک کردم که در کمال ناباوری متوجه کسر آن مبلغ از حساب خودم شدم و تا آمدم خود را به آنان برسانم، دیدم با پراید نقره ای سریع محل را ترک کردند.

این شهروند به دلیل از دست دادن پول ناراحت نبود، بلکه از نامردی این دو جوان ناراحت بود و می گفت: دیگر نمی توانم به کسی اعتماد کنم و این کلاهبرداری برایم غیر منتظره بود! 

 

 دانه را دیدی دام را ندیدی

کرکسی به زغنی گفت: از من دوربین تر کسی نیست. زغن گفت: اگر راست می گویی حرفت را به اثبات برسان. کرکس به اطراف نگاه کرد و گفت: من دانه گندمی را در انتهای این بیابان می بینم و بلافاصله به آن سمت پرواز کرد. زغن هم از روی کنجکاوی به دنبال او روان شد. چون به نزدیکی دانه رسیدند کرکس بر دانه فرود آمد اما ناگهان دام صیاد بر دست و پای او پیچید. زغن که بر شاخه درخت نشسته بود به کرکس رو کرد و گفت: تو با این وسعت دید، دانه را دیدی اما دام را ندیدی.

زغن گفت از آن دانه دیدن چه سود

چون بینایی دام خصمت نبود بوستان

بیایید از کودکان بیاموزیم.

می دانید چرا کودکان راحت تر با یکدیگر ارتباط بر قرار می کنند؟! 

 

ــــ : دقیقا به خاطر آنکه کمتر از یکدیگر انتظار دارند و درباره رفتار و سخن خود با طرف مقابل به تفکر و تحلیل نمی پردازند... به همین دلیل روابطشان ساده تر ... صمیمانه تر و شادمانه تر است.  

 

چهار چیز است که نمی توان آنها را بازگرداند

یک زن جوان در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود.
چون هنوز چند ساعت به پروازش باقی مانده بود،تصمیم گرفت برای گذراندن وقت کتابی خریداری کند.
او یک بسته بیسکوئیت نیز خرید.
او بر روی یک صندلی دسته دار نشست و در آرامش شروع به خواندن کتاب کرد.
در کنارش یک بسته بیسکوئیت ومردی نشسته بود که روزنامه می خواند.
وقتی که او نخستین بیسکوئیت را به دهان گذاشت،متوجه شد که مرد هم یک بیسکوئیت برداشت و خورد.او خیلی عصبانی شد ولی چیزی نگفت.پیش خود فکر کرد: بهتر است ناراحت نشوم. شاید اشتباه کرده باشد.

ولی این ماجرا تکرار شد.هر بار که او یک بیسکوئیت بر می داشت، آن مرد هم همین کار را میکرد.این کار او را عصبانی کرده بود ولی نمی خواست واکنش نشان دهد.
وقتی که تنها یک بیسکوئیت باقی مانده بود،پیش خود فکر کرد: حالا ببینم این مرد بی ادب چکار خواهد کرد؟
مرد آخرین بیسکوئیت را نصف کرد و نصفش را خورد.
این دیگه خیلی پرروئی میخواست!
او حسابی عصبانی شده بود.
در این هنگام بلندگوی فرودگاه اعلام کرد که زمان سوار شدن به هواپیماست. آن زن کتابش رابست ، چیزهایش را جمع و جور کرد و با نگاه تندی که به مرد انداخت از آنجا دور شد و به سمت دروازه اعلام شده رفت.
وقتی داخل هواپیما روی صندلی اش نشست و دستش را داخل ساکش کرد تا عینکش را بردارد.ناگهان با کمال تعجب دید که جعبه بیسکوئیتش آنجاست، باز نشده و دست نخورده!
خیلی شرمنده شد!! از خودش بدش آمد...یادش رفته بود که بیسکوئیتی که خریده را داخل ساکش گذاشته است.
آن مرد بیسکوئیت هایش را با او تقسیم کرده بود،بدون آنکه عصبانی و برآشفته شده باشد...
در صورتی که خودش آن موقع که فکر میکرد آن مرد دارد از بیسکوئیت های او میخورد خیلی عصبانی شده بود.متاسفانه دیگر زمانی برای توضیح رفتارش و یا معذرت خواهی نبود.
چهار چیز است که نمی توان آنها را بازگرداند....
سنگ              پس از رها کردن!
حرف               پس از گفتن!
موقعیت           پس از پایان یافتن!
و زمان             پس از گذشتن!

نیلوفر باش!

مانند نیلوفر باشید که در آب رشد می کند ولی ذره ای خیس نمی شود. شما هم در دنیای مادی زندگی می کنید ولی نگذارید مادیات به درون شما رسوخ کند

وقت شناسی‌

 
در مراسم تودیع پدر پابلو، کشیشی که ۳۰ سال در کلیسای شهر کوچکی خدمت کرده و بازنشسته شده بود، از یکی‌ از سیاستمداران اهل محل برای سخنرانی دعوت شده بود.
در روز موعود، مهمان سیاستمدار تاخیر داشت و بنابرین کشیش تصمیم گرفت کمی‌ برای مستمعین صحبت کند.
پشت میکروفن قرار گرفته و گفت: ۳۰ سال قبل وارد این شهر شدم.
انگار همین دیروز بود.
راستش را بخواهید، اولین کسی‌ که برای اعتراف وارد کلیسا شد، مرا به وحشت انداخت.
به دزدی هایش، باج گیری، رشوه خواری، هوس رانی‌، زنا با محارم و هر گناه دیگری که تصور کنید اعتراف کرد.
آن روز فکر کردم که جناب اسقف اعظم مرا به بدترین نقطه زمین فرستاده است ولی‌ با گذشت زمان و آشنایی با بقیه اهل محل دریافتم که در اشتباه بوده‌ام و این شهر مردمی نیک دارد.

در این لحظه سیاستمدار وارد کلیسا شده و از او خواستند که پشت میکروفن قرار گیرد.
در ابتدا از اینکه تاخیر داشت عذر خواهی‌ کرد و سپس گفت که به یاد دارد که زمانیکه پدر پابلو وارد شهر شد، او اولین کسی‌ بود که برای اعتراف مراجعه کرد.

نتیجه اخلاقی‌: وقت شناس باشید !
 

دردُ دل


همیشه با کسی دردُ دل کنید که دو چیز داشته باشد
یکی "درد" دیگری "دل" !
غیر از این باشد به تو می خندد

شیطان

شیطان
اندازه یک حبّه قند است
گاهی می افتد توی فنجانِ دلِ ما
حل می شود آرام    آرام

بی آنکه اصلا ً ما بفهمیم

و روحمان سر می کشد آن را
آن چای شیرین را
شیطان زهرآگین ِدیرین را
آن وقت او خون می شود در خانه تن
می چرخد و می گردد و می ماند آنجا
او می شود من...

عشق

من رقص دختران هندی را بیشتر از نماز پدر و مادرم دوست دارم. چون آنها از روی عشق و علاقه می رقصند ولی پدر و مادرم از روی عادت نماز می خوانند.به سه چیز تکیه نکن، غرور، دروغ و عشق. آدم با غرور می تازد، با دروغ می بازد و با عشق می میرد.زن عشق می کارد و کینه درو می کند… دیه اش نصف دیه توست... 

 

دکتر شریعتی

زندگی

اگر تصمیم بگیرید که از دید یک کودک و معصومانه و کودکانه به زندگی نگاه کنید، می‌بینید که زندگی بسیار کامل‌تر و متعالی‌تر و شیرین‌تر از آن است که گاهی غیر قابل تحمل و عذاب‌آور و سخت می‌نماید. ببینید کودکان چگونه به آنچه که شما می‌بینید، نگاه و چه شاد و سرخوش و فارغ از سختی‌ها و مشکلات، لحظات را سپری می‌کنند

پیغام گیر تلفن پدر بزرگ ومادر بزرگ ها

ما اکنون در دسترس نیستیم؛ لطفا" بعد از شنیدن صدای بوق پیغام بگذارید:
اگر شما یکی از بچه های ما هستید؛ شماره 1 را فشار دهید.
اگر می خواهید بچه تان را نگه داریم؛ شماره 2 را فشار دهید.
اگر می خواهید ماشین را قرض بگیرید؛ شماره 3 را فشار دهید.
اگر می خواهید لباسهایتان را تعمیر کنیم؛ شماره 4 را فشار دهید.
اگر می خواهید بچه تان امشب پیش ما بخوابد؛ شماره 5 را فشار دهید.
اگر می خواهید بچه تان را از مدرسه برداریم ؛ شماره 6 را فشار دهید.

اگر می خواهید برای مهمانان آخر هفته تان غذا درست کنیم ؛ شماره 7 را فشار دهید.
اگر می خواهید امشب برای شام بیایید؛ شماره 8 را فشار دهید.
اگر پول می خواهید؛ شماره 9 را فشار دهید.
اما اگر می خواهید ما را برای شام دعوت کنید یا ما را به گردش ببرید، بگویید، ما داریم گوش می کنیم !!!!

از نفرت دست بکش!

نفرت بر یکایک اندام های تن اثر می گذارد. چون وقتی نفرت می ورزید یکایک اعضا بدن خود را به فعالیتی منفی وا می دارید و تاوان آن را به صورت روماتیسم... آرتروز... التهاب عصبی و هزاران مرض دیگر پس می دهید. زیرا اندیشه های اسیدی در خون اسید تولید می کند!