روزانه چه کارهای بیهوده ای را انجام می دهیم، بی آنکه بدانیم چرا؟
آیا شما هم این نیمکت را در روان خود، خانواده و جامعه مشاهده میکنید؟
لبخند منحنی ای است که هر چیزی را مستقیم می کند و سرجایش قرار می دهد
روزی لویی شانزدهم در محوطه ی کاخ خود مشغول قدم زدن بود که سربازی را کنار یک نیمکت در حال نگهبانی دید ؛از او پرسید تو برای چی اینجا قدم میزنی و از چی نگهبانی میدی؟ سرباز دستپاچه جواب داد قربان من را افسر گارد اینجا گذاشته و به من گفته خوب مراقب باشم!
لویی، افسر گارد را صدا زد و پرسید این سرباز چرا این جاست؟ افسر گفت قربان افسر قبلی نقشه ی قرار گرفتن سربازها سر پستها را به من داده من هم به همان روال کار را ادامه دادم!
مادر لویی او را صدازد وگفت من علت را میدانم،زمانی که تو ۳سالت بود این نیمکت را رنگ زده بودند و پدرت به افسر گارد گفت نگهبانی را اینجا بگذارند تا تو روی نیمکت ننشینی و لباست رنگی نشود! و از آن روز ۴۱ سال میگذرد و هنوز روزانه سربازی اینجا قدم میزند!
فلسفه ی عمل تمام شده ولی عمل فاقد منطق هنوز ادامه دارد!
روزانه چه کارهای بیهوده ای را انجام می دهیم، بی آنکه بدانیم چرا؟
آیا شما هم این نیمکت را در روان خود، خانواده و جامعه مشاهده میکنید؟
قش ترمز در ایمنی خودرو بسیار مهم و قابل توجه می باشد. در تصاویر زیر نمونه ای از تست ترمز در کامیون ولوو را خواهید دید
و پاسخ تو چیزی به یافته هایش نمی آموزد
کسانی در زندگی موفقندکه در برابر باد آسیاب بادی ساختند، نه دیوار عنادی.
خراسان - مورخ پنجشنبه 1391/11/12 شماره انتشار 18330
رضایی- او یک معلم بود. خیلی ساده می زیست مانند بسیاری از آموزگارانی که در دوران تحصیل من و شما بودند و خاطره آن ها تا امروز در ذهنمان جاری است.روزی برای خرید از خانه بیرون می رفت. پیرمردی را دید که به همراه دو دختر بچه ۷ و ۸ ساله نان خشک منازل را جمع و نمک تحویل صاحبخانه ها می داد. جلو رفت و از پیرمرد پرسید دخترانت هستند؟ پیرمرد گفت: پسر و عروسم در زلزله فوت شدند و از آن ها همین دو یادگار مانده است. معلم گفت: اما این ها الان باید مدرسه باشند. دست دختران را گرفت و به همراه پیرمرد به طرف مدرسه راه افتاد و قلم عشق به دست کودکانه آنان سپرد. آن معلم نیکوکار که بعدها به استادی دانشگاه برگزیده شد دخترکان دیروز، آموزگاران و مادران امروز را تا دانشگاه و خانه بخت همراهی کرد و بعد سر آسوده به خاک سپرد. وقتی در بستر بیماری بود گفت: مردم را اذیت نکنید وقتی مراسم تدفین انجام شد همه را مهمان و بعد راهی خانه هایشان کنید. همه وظایفم را انجام دادم. دعا کنید مورد قبول پروردگار قرار گیرد
ذهن ما باغچه است گل در آن باید کاشت گر نکاری ، گل من علف هرز در آن می روید زحمت کاشتن یک گل سرخ کمتر از زحمت برداشتن هرزگی آن علف است |
نجار پیری بود که میخواست بازنشسته شود. او به کارفرمایش گفت که میخواهد ساختن خانه را رها کند و از زندگی بی دغدغه در کنار همسر و خانوادهاش لذت ببرد. شرح حکایت |
روزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو ۳ پند می دهم که کامروا شوی. و اگر با مردم دوستی کنی و در قلب آنها جای می گیری و آنوقت بهترین خانه های جهان مال توست |
روزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو ۳ پند می دهم که کامروا شوی. و اگر با مردم دوستی کنی و در قلب آنها جای می گیری و آنوقت بهترین خانه های جهان مال توست |
اگه تو زندگی یکی از سیم های سازت پاره شد،
آهنگ زندگیت رو اون جوری ادامه بده
که هیچ کس نفهمه به تو چی گذشته ،
حتی اونی که سیم رو پاره کرده..!