ب مثل بازنشستگی . نقطه سر خط

هر پایانی آغازی ا ست نقطه سر خط

ب مثل بازنشستگی . نقطه سر خط

هر پایانی آغازی ا ست نقطه سر خط

مهمانی آسمان

  

کوله بارت بربند  

شایداین چند سحر، فرصت آخر باشد ،که به مقصد برسیم ،  

بشناسیم خدا ،وبفهمیم که یک عمر چه غافل بودیم ، 

می شود آسان رفت،  

می شود کاری کرد که رضا باشد ا و ،

ای سبکبال ،در این راه شگرف ،در دعای سحرت ،در مناجات خدایی شدنت ،هرگز یاد مبرمن جامانده را ،

بسی محتاجم ،به دعایی اندک  

                                                                                    التماس دعا

وقت شناسی‌

 
در مراسم تودیع پدر پابلو، کشیشی که ۳۰ سال در کلیسای شهر کوچکی خدمت کرده و بازنشسته شده بود، از یکی‌ از سیاستمداران اهل محل برای سخنرانی دعوت شده بود.
در روز موعود، مهمان سیاستمدار تاخیر داشت و بنابرین کشیش تصمیم گرفت کمی‌ برای مستمعین صحبت کند.
پشت میکروفن قرار گرفته و گفت: ۳۰ سال قبل وارد این شهر شدم.
انگار همین دیروز بود.
راستش را بخواهید، اولین کسی‌ که برای اعتراف وارد کلیسا شد، مرا به وحشت انداخت.
به دزدی هایش، باج گیری، رشوه خواری، هوس رانی‌، زنا با محارم و هر گناه دیگری که تصور کنید اعتراف کرد.
آن روز فکر کردم که جناب اسقف اعظم مرا به بدترین نقطه زمین فرستاده است ولی‌ با گذشت زمان و آشنایی با بقیه اهل محل دریافتم که در اشتباه بوده‌ام و این شهر مردمی نیک دارد.

در این لحظه سیاستمدار وارد کلیسا شده و از او خواستند که پشت میکروفن قرار گیرد.
در ابتدا از اینکه تاخیر داشت عذر خواهی‌ کرد و سپس گفت که به یاد دارد که زمانیکه پدر پابلو وارد شهر شد، او اولین کسی‌ بود که برای اعتراف مراجعه کرد.

نتیجه اخلاقی‌: وقت شناس باشید !
 

به یک لطیفه چندبار میخندی؟

پیری برای جمعی سخن میراند.

لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند.

بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند.

او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید.

 

گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید

 

او لبخندی زد و گفت:

وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید،

پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه میدهید؟

گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید

دردُ دل


همیشه با کسی دردُ دل کنید که دو چیز داشته باشد
یکی "درد" دیگری "دل" !
غیر از این باشد به تو می خندد

شیطان

شیطان
اندازه یک حبّه قند است
گاهی می افتد توی فنجانِ دلِ ما
حل می شود آرام    آرام

بی آنکه اصلا ً ما بفهمیم

و روحمان سر می کشد آن را
آن چای شیرین را
شیطان زهرآگین ِدیرین را
آن وقت او خون می شود در خانه تن
می چرخد و می گردد و می ماند آنجا
او می شود من...

بزرگ‌ترین میز افطاری جهان در ترکیه

 

42 هزار نفر توانستند با جمع‌شدن دور این میز افطار کنند تا این تلاش دسته‌جمعی مردم ترکیه  در کتاب رکوردهای گینس ثبت شود

این سفره افطاری در منطقه اسنلر با کنار هم قرار‌دادن 7‌هزار میز چیده شد. برای افطار روزه‌داران روی این سفره 10‌کیلومتری 10‌تن برنج و 8‌تن خوراک‌گوشت و 1500‌سینی سبزیجات قرارگرفته بود تا هیچ کسی برای خوردن افطار دچار مشکل نشود.

پیش از این مسلمانان آمریکا با جمع‌کردن 16‌هزار روزه‌دار دور یک میز افطار رکورد این اقدام را در اختیار داشتند. روزنامه زمان ترکیه اعلام کرده است که 50‌نفر از مقام‌های کتاب رکوردهای گینس وظیفه شمارش روزه‌داران را بر عهده داشتند. 

 

 

 

 

عشق

من رقص دختران هندی را بیشتر از نماز پدر و مادرم دوست دارم. چون آنها از روی عشق و علاقه می رقصند ولی پدر و مادرم از روی عادت نماز می خوانند.به سه چیز تکیه نکن، غرور، دروغ و عشق. آدم با غرور می تازد، با دروغ می بازد و با عشق می میرد.زن عشق می کارد و کینه درو می کند… دیه اش نصف دیه توست... 

 

دکتر شریعتی

هیچ مانعی را باور نکن

پیرمردی تنها در مینه سوتای آمریکا زندگی می‌کرد. او می‌خواست مزرعه سیب‌زمینی‌اش را شخم بزند اما این کار خیلی سختی بود. تنها پسرش که می‌توانست به او کمک کند، در زندان بود!پیرمرد نامه‌ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد: پسر عزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم. من نمی‌خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من برای کار مزرعه خیلی پیر شده‌ام. اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می‌شد. من می‌دانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می‌زدی ... دوستدار تو پدر - پس از چند روز پیرمرد این تلگراف را دریافت کرد: پدر به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن من آنجا اسلحه پنهان کرده ام.صبح روز بعد 12 نفر از مأموران اف.بی.آی و افسران پلیس محلی دیده شدند و تمام مزرعه را برای یافتن اسلحه ها شخم زدند بدون این‌که اسلحه‌ای پیدا کنند.
پیرمرد بهت‌زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده و می‌خواهد چه کند؟
پسرش پاسخ داد: پدر برو و سیب زمینی هایت را بکار، این بهترین کاری بود که از اینجا می‌توانستم برایت انجام بدهم.

زیرک

آن هنگام که شکست خوردم به اندازه اکنون زیرک نبودم. ولی کیست که با گذشت زمان زیرکتر نشود؟!

تبریک حلول ماه رمضان



حلول ماه بارش فیض خداوندی و ذخیره ی تقوای الهی ،

که ماه  شکفتن حُسن حَسنی ،

آسمانی شدن بانوی مکرم اسلام حضرت خدیجه کبری (س )  ،

عید سعادت و رستگاری علوی ،

لیالی پر فیض قدر

 و عید بزرگ فطرت و انسانیت است

بر شما فرخنده و مبارکباد

مشغولیات

ما سر تا سر روز مشغول هستیم! اما فقط مشغول بودن کافی نیست! باید دریابیم مشغول چه هستیم... زنبور عسل مشغول است... پشه هم مشغول!!! زنبور تحسین می شود اما پشه موجودی آزار دهنده است!!!

اهدای خون، اهدای زندگی ست

ضرورت اهدای خون

خون سالم، نجات دهنده زندگی است. همه روزه، در سراسر جهان بسیاری از افراد به خون و فرآورده های خونی نیاز پیدا می کنند، بطوریکه از هر سه نفر مردم دنیا، یک نفر در طول زندگی احتیاج به تزریق خون و فرآورده های خونی پیدا می کند.

بارزترین مثال برای موقعیت هایی که در آن نیاز مبرم به خون پیدا می شود عبارتست اززمان بروز حوادث و سوانح گوناگونی نظیر تصادفات رانندگی، سوختگی ها و اعمال جراحی. همچنین خانم های باردار در حین زایمان، نوزادان و بخصوص نوزادان نارسی که به زردی دچار می شوند، از جمله دیگر نیازمندان به خون می باشند. از طرفی بیماران سرطانی که تحت شیمی درمانی یا اشعه درمانی قرار دارند هم از مصرف کنندگان خون و فرآورده های آن هستند؛ و بسیاری از دیگر بیماران نیز ناگزیرند برای بهره مندی از یک زندگی نسبتاً طبیعی برای تمامی عمر به شکل منظم خون یا فرآورده های خونی دریافت نمایند، مانند بیماران تالاسمی و هموفیلی.

در حال حاضر، با وجود پیشرفتهای چشمگیر در زمینه علم پزشکی هنوز هیچگونه جایگزین مصنوعی برای خون ساخته نشده است و فقط خونی که توسط انسانهای نیکوکار اهدا می شود، می تواند جان انسانهای دیگر را از مرگ نجات بخشد. 

عدم وجود جایگزین مناسب برای خون، محدود بودن مدت زمان نگهداری خون و فرآورده های خونی، همیشگی بودن نیاز به خون و فرآورده های آن سبب شده تا اهدای خون از اهمیت و جایگاه ویژه ای برخوردار شود.

فردا دیراست همین امروز به جمع اهداکنندگان مستمر سازمان انتقال خون بپیوندیم.

آیا می دانید که :

هر3 ثانیه ،یک بیمار نیاز به خون و فراورده های آن پیدا می کند.

از هر 3نفریک نفردرطول زندگی نیاز به خون پیدا می کند.

یک واحدخون اهدایی شما که فقط اندکی از خون موجود در بدن شماست می تواند جان 3 نفررا از مرگ حتمی نجات دهد.

فراموش نکنید که : همیشه چشمان یک بیمارنیازمند به خون ، منتظرشماست.

زندگی

اگر تصمیم بگیرید که از دید یک کودک و معصومانه و کودکانه به زندگی نگاه کنید، می‌بینید که زندگی بسیار کامل‌تر و متعالی‌تر و شیرین‌تر از آن است که گاهی غیر قابل تحمل و عذاب‌آور و سخت می‌نماید. ببینید کودکان چگونه به آنچه که شما می‌بینید، نگاه و چه شاد و سرخوش و فارغ از سختی‌ها و مشکلات، لحظات را سپری می‌کنند