ب مثل بازنشستگی . نقطه سر خط

هر پایانی آغازی ا ست نقطه سر خط

ب مثل بازنشستگی . نقطه سر خط

هر پایانی آغازی ا ست نقطه سر خط

باد

کسانی در زندگی موفقندکه در برابر باد آسیاب بادی ساختند، نه دیوار عنادی.

معلم فداکار

خراسان - مورخ پنج‌شنبه 1391/11/12 شماره انتشار 18330

رضایی- او یک معلم بود. خیلی ساده می زیست مانند بسیاری از آموزگارانی که در دوران تحصیل من و شما بودند و خاطره آن ها تا امروز در ذهنمان جاری است.روزی برای خرید از خانه بیرون می رفت. پیرمردی را دید که به همراه دو دختر بچه ۷ و ۸ ساله نان خشک منازل را جمع و نمک تحویل صاحبخانه ها می داد. جلو رفت و از پیرمرد پرسید دخترانت هستند؟ پیرمرد گفت: پسر و عروسم در زلزله فوت شدند و از آن ها همین دو یادگار مانده است. معلم گفت: اما این ها الان باید مدرسه باشند. دست دختران را گرفت و به همراه پیرمرد به طرف مدرسه راه افتاد و قلم عشق به دست کودکانه آنان سپرد. آن معلم نیکوکار که بعدها به استادی دانشگاه برگزیده شد دخترکان دیروز، آموزگاران و مادران امروز را تا دانشگاه و خانه بخت همراهی کرد و بعد سر آسوده به خاک سپرد. وقتی در بستر بیماری بود گفت: مردم را اذیت نکنید وقتی مراسم تدفین انجام شد همه را مهمان و بعد راهی خانه هایشان کنید. همه وظایفم را انجام دادم. دعا کنید مورد قبول پروردگار قرار گیرد

ذهن ما ....

ذهن ما باغچه است

گل در آن باید کاشت

گر نکاری ، گل من

علف هرز در آن می روید

زحمت کاشتن یک گل سرخ

کمتر از زحمت برداشتن هرزگی آن علف است

وبلاگ یادداشت ها

حکایت نجار

نجار پیری بود که می‌خواست بازنشسته شود. او به کارفرمایش گفت که می‌خواهد ساختن خانه را رها کند و از زندگی بی دغدغه در کنار همسر و خانواده‌اش لذت ببرد.
کارفرما از این که دید کارگرش می‌خواهد کار را ترک کند ناراحت شد. او از نجار پیر خواست که به عنوان آخرین کار، تنها یک خانه دیگر بسازد. نجار پیر قبول کرد، اما کاملاً مشخص بود که دلش به این کار راضی نیست. او برای ساختن این خانه، از مصالح بسیار نامرغوبی استفاده کرد و با بی‌حوصلگی، به ساختن خانه ادامه داد.
وقتی کار ساختن خانه به پایان رسید، کارفرما برای وارسی خانه آمد. او کلید خانه را به نجار داد و گفت : « این خانه متعلق به توست. این هدیه‌ای است از طرف من برای تو »
نجار شوکه شده بود. مایه تأسف بود! اگر می‌دانست که دارد خانه‌ای برای خودش می‌سازد، مسلماً به گونه‌ای دیگر کارش را انجام می‌داد.

شرح حکایت
دلزدگی از یک شغل و اصرار بر انجام آن توسط مدیران باعث عدم اجرای صحیح آن شغل می‌گردد

پندلقمان به فرزندش

روزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو ۳ پند می دهم که کامروا شوی.
اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری!
دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی !
سوم اینکه در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی !!!
پسر لقمان گفت ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟
لقمان جواب داد :
اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که میخوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد .
اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است .

و اگر با مردم دوستی کنی و در قلب آنها جای می گیری و آنوقت بهترین خانه های جهان مال توست

پندلقمان به فرزندش

روزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو ۳ پند می دهم که کامروا شوی.
اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری!
دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی !
سوم اینکه در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی !!!
پسر لقمان گفت ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟
لقمان جواب داد :
اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که میخوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد .
اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است .

و اگر با مردم دوستی کنی و در قلب آنها جای می گیری و آنوقت بهترین خانه های جهان مال توست

آهنگ زندگی

اگه تو زندگی یکی از سیم های سازت پاره شد،

آهنگ زندگیت رو اون جوری ادامه بده

که هیچ کس نفهمه به تو چی گذشته ،

حتی اونی که سیم رو پاره کرده..!

میسیز انیشتین ایرانی ، یکی از بازماندگان سانحه دره مرگ

امروز مقاله ای خواندم که بعد از مطالعه ی آن خیلی محزون و متاثر شدم. هرچند که قالب این مقاله غرور انگیز و موجب مباهات است ، لیکن از دو موضوع بسیار تاسف خوردم و غمگین شدم. حالا بهتر است این مقاله را بخوانید تا بعد از آن دلایل مربوطه را که بی شک مایه تاسف همه گان است را ابراز کنم.


مریم میرزاخانی، استاد دانشگاه استنفورد آمریکا به عنوان برنده‌ جایزه ستر انجمن ریاضی آمریکا در سال ۲۰۱۳ معرفی شد. به گزارش خبرنگار علمی ایسنا، این جایزه را انجمن ریاضی آمریکا هر دو سال یک بار به زنانی که دستاورد ریاضی مهمی داشته باشند اهدا می‌کند. مریم میرزاخانی - که تحصیلات کارشناسی ارشد و دکتری را در دانشگاه هاروارد پشت سرگذاشته - از دانش آموزان نخبه المپیادی کشور بوده است که سال ۷۴ در المپیاد جهانی ریاضی ، علاوه بر دریافت مدال طلا با کسب بالاترین امتیاز به عنوان نفر اول جهان شناخته شد. او برنده دو مدال طلا در المپیاد ریاضی ۱۹۹۴ هنگ کنگ و ۱۹۹۵ کاناداست. این نخبه ریاضی، دانش آموز دبیرستان فرزانگان تهران بود و تحصیلات دانشگاهی اش را در رشته ریاضی در دانشگاه صنعتی شریف ادامه داد. او پس از تحصیل تا مقطع کارشناسی در ایرانبا در دست داشتن بورسیه شایستگی دانشگاه هاروارد، که در رده بندی دانشگاه های جهان سالهاست که عنوان بهترین دانشگاه را از آن خود کرده است ، به آمریکا رفت و در سال ۲۰۰۴ با مدرک دکتری ریاضیات از این دانشگاه فارغ التحصیل شد. شایان ذکر است که وی از بازماندگان سانحه غمبار سقوط اتوبوس حامل نخبگان ریاضی دانشگاه صنعتی شریف به دره در اسفندماه ۷۶ است که در این حادثه، جامعه ریاضی کشور جمعی از استعدادهای برتر خود را - که از سوی دانشگاه شریف برای شرکت در مسابقه دانشجویی ریاضی عازم جنوب کشور شده بودند - از دست داد. میرزاخانی در سال ۲۰۰۵ زمانی که با کمتر از ۳۰ سال سن داشت در دانشگاه پرینستون آمریکا تدریس می کرد از سوی نشریه علمی به عنوان یکی از ۱۰ مغز برتر آمریکای شمالی معرفی شد. دلیل انتخاب مریم میرزاخانی، فعالیت های وی در زمینه محاسبه حجم‌های فضایی منحنی هندسی بود. جیمز کارلسون از انستیتو ریاضیات کلی آمریکا در توصیف او گفته بود: میرزاخانی در یافتن ارتباطات جدید، عالی است. وی می تواند به سرعت از یک مثال ساده به دلیل کاملی از یک نظریه ژرف و عمیق برسد. میرزاخانی که در سال ۱۹۹۹ موفق شد راه حلی برای یک مشکل ریاضی پیدا کند که ریاضیدانان بسیاری مدتها با صرف وقت در حل آن عاجز بودند، اکنون در تلاش است تا معمای ابعاد گوناگون فرم های غیرطبیعی هندسی را حل کند. این چهره نام آور ریاضی یکی از صدها نخبه ایرانی است که در دنیای علم و دانش ایران کشف شده که در نهایت استعداد خود را در جوامع غربی شکوفا نموده است.

حال اینجا دو نکته برای هر انسان علیمی حائز اهمیت و درد آور است

اول آنکه در دنیای مترقی امروزی تمامی جوامع به دنبال کشف استعدادها و نوابغ خود هستند تا با کشف و سرمایه گذاری بر روی آنها بتوانند مشکلات بشری خود را حل نمایند ، اما متاسفانه ما مصداق بارزی از صادرکننده نوابغ به دست سایرین هستیم .

دوم آنکه مریم میرزاخانی یکی از بازماندگان اتوبوس واژگون شده حامل نوابغ ریاضیات در سانحه اسفند ۱۳۷۶ میباشد، در آن سانحه شش تن از نفرات برتر ریاضیات کشور منجمله رضا صادقی برنده دو مدال طلای المپیاد جهانی، قربانی دره مرگ شدند.

خوب قدری تامل بفرمائید و کمی مسائل را حلاجی کرده تا متوجه شویم که چرا نوابغ میبایست تصمیم به مهاجرت گرفته و ملیت کشور دیگری را بپذیرند. آیا آنها هم با نوابغشان مثل ما برخورد میکنند؟ آیا آنها هم هر ساله دانش آموزانشان در جاده ها دچار سانحه و مرگ میشوند و در کلاسهای درس زنده زنده میسوزند؟ آیا آن دانش آموزانی که در جاده های ایران در اردوهای آموزش و پرورش ناخواسته به سراغ مرگ رفتند یا آنهائی که در کلاسهای درسشان زنده زنده طعمه حریق بی مدیریتی شدند، نمیتوانستند مریم میرزاخانی دیگری باشند؟ آیا اگر میرزاخانی ها در کشور خودمان شرایط را مساعد میدیدند و برخورد شایسته ای با آن نوابغ صورت میگرفت، آنها با افتخار انیشتین های ایرانی باقی نمی ماندند؟ وووووووو؟ 

 

برگرفته از :وبلاک بانک ملی

برای تو که لیاقتش رو داری ...

براستی؛ هیچ وقت از خودت پرسیدی قیمت یه روز زندگی چنده؟ تموم روز رو کار می کنیم و آخرشم از زمین و زمان شاکی هستیم که از زندگی خیری ندیدیم.شما رو به خدا تا حالا از خودتون پرسیدید:قیمت یه روز بارونی چنده؟ یه بعدازظهر دلنشین آفتابی رو چند می‌خری؟ حاضری برای بوکردن یه بنفشه وحشی توی یه صبح بهاری یه اسکناس درشت بدی؟ پوستر تمام‌رخ ماه قیمتش چنده؟ ولی اینم می‌دونی که اگه بخوای وقت بگذاری و حتی نصف روز هم بشینی به گل‌های وحشی که کنار جاده در اومدن نگاه کنی بوته‌هاش ازت پول نمی‌گیرن!چرا وقتی رعدوبرق میاد تو زیر درخت فرار می‌کنی؟ می‌ترسی برقش بگیرتت؟ نه، اون می‌خواد ابهتش رو نشونت بده.آخه بعضی وقت‌ها یادمون میره چرا بارون می‌یاد!این‌جوری فقط می‌خواد بگه منم هستم فراموش نکن که همین بارون که کلافت می‌کنه که اه چه بی‌موقع شروع شد، کاش چتر داشتم، بعضی وقتا دلت برای نیم‌ساعت قدم‌زدن زیر نم‌نم بارون لک می‌زنه.هیچ‌وقت شده بگی دستت درد نکنه؟ شده از خودت بپرسی چرا تمام وجودشونو روی سر ما گریه می‌کنن؟

او‌ن‌قدر که دیگه برای خودشون چیزی نمی‌مونه و نابود میشن؟
ابرا رو می گم
هیچ‌وقت از ابرها تشکر کردی؟
هیچ وقت شده از خودت بپرسی که چرا ذره‌ذره وجودشو انرژی می‌کنه و به موجودات زمین می‌بخشه؟!
ماهانه می‌گیره یا قراردادی کار می‌کنه؟
برای ساختن یه رنگی‌کمون قشنگ چقدر انرژی لازمه؟
چرا نیلوفر صبح باز میشه و ظهر بسته می‌شه؟
بابت این کارش چقدر حقوق می‌گیره؟
چرا فیش پول بارون ماهانه برای ما نمی‌یاد؟
چرا آبونمان اکسیژن هوا رو پرداخت نمی‌کنیم؟
تا حالا شده به‌خاطر اینکه زیر یه درخت بشینی و به آواز بلبل گوش کنی پول بدی؟
قشنگ‌ترین سمفونی طبیعت رو می تونی یه شب مهتابی کنار رودخونه گوش کنی.
قیمت بلیتش هم دل تومنه!
خودتو به آب و آتیش می‌زنی که حتی تابلوی گل آفتابگردون رو بخری و بچسبونی به دیوار اتاقت
ولی اگه به خودت یک کم زحمت بدی می‌تونی قشنگ‌ترین تابلوی گل آفتابگردون رو توی طبیعت ببینی. گل‌های آفتابگردونی که اگه بارون بخورن نه‌تنها رنگشون پاک نمی‌شه، بلکه پررنگ‌تر هم میشن
لازم نیست روی این تابلو کاور بکشی، چون غبار روی اونو، شبنم صبح پاک می‌کنه و می‌بره.
تو که قیمت همه چیز و با پول می‌سنجی تا حالا شده از خدا بپرسی:
قیمت یه دست سالم چنده؟
یه چشم بی‌عیب چقدر می‌ارزه؟
چقدر باید بابت اشرف مخلوقات بودنم پرداخت کنم؟!
قیمت یه سلامتی فابریک چقدره؟
خیلی خنده داره نه؟
و خیلی سوال‌ها مثل اینکه شاید به ذهن هیچ کدوممون نرسه ...
اون وقت تو موجود خاکی اگه یه روز یکی از این دارایی‌هایی رو که داری ازت بگیرن زمین و زمان رو به فحش و بد و بیراه می‌گیری؟
چی خیال کردی؟
پشت قبالت که ننوشتن. نه عزیز خیال کردی!
اینا همه لطفه، همه نعمته که جنا‌ب‌عالی به‌حساب حق و حقوق خودت می‌ذاری
تا اونجاکه اگه صاحبش بخواد می‌تونه همه رو آنی ازت پس بگیره.
پروردگاری که هر چی داریم از ید قدرت اوست ...
اینو بدون اگه یه روزی فهمیدی قیمت یه لیتر بارون چنده؟
قیمت یه ساعت روشنایی خورشید چنده؟
چقدر باید بابت مکالمه روزانه‌مون با خدا پول بدیم؟
یا اینکه چقدر بدیم تا نفسمون رو، بی‌منت با طراوت طبیعت زیباش تازه کنیم اون وقت می‌فهمی که چرا داری تو این دنیا زندگی می‌کنی!
قدر خودت رو بدون و لطف دوستان و اطرافیانت رو هم دست کم نگیر
به زندگیت ایمان داشته باش تا بشه تموم قشنگیهای دنیا مال تـــو

رنج صبگاهی مردم در برابر بانک ها

از آنجا که کارمندان بانک ، عمدتاً از ساعت 7 الی 7.5 در محل کار خود حاضر می شوند، کافی است درهای بانک را به روی مردم بگشایند تا مردم بتوانند به جای ایستادن در بیرون بانک ، در سالن بانک و در فضای گرم و راحت آن بنشینند و منتظر ساعت 8 باشند.

عصرایران - یکی از منظره هایی که هر صبح در برابر بسیاری از شعب بانک ها ایجاد می شود ، تشکیل صف های گاه طولانی است.

علت تشکیل این صف ها نیز ، مراجعه مردم به بانک ها ، قبل از آغاز ساعت کاری آنهاست. بانک ها - دستکم در تهران - از ساعت 8 صبح فعالیت خود را آغاز می کنند ولی بسیاری از مردم ، به واسطه برنامه کاری خود ، ناگزیر زودتر به بانک می رسند. مثلاً پدری که فرزندش را باید در ساعت 7.5 به مدرسه برساند و سپس به کار بانکی اش برسد ، نمی تواند بعد از رساندن فرزندش به مدرسه ، به خانه برگردد و سپس در ساعت 8 به بانک برود و نظایر این.

از این رو ، هر روز ، هزاران نفر در تهران ، علی الاجبار قبل از ساعت 8 به مقابل شعب بانک ها می رسند و پشت در منتظر می مانند.
این مساله به خودی خود ، مشکلی ایجاد نمی کند، چه آن که مردم به همان ترتیبی که آمده اند ، با باز شدن در بانک ، وارد می شوند و کار روزانه شان را آغاز می کنند. اما در روزهای برفی ، بارانی و در فصل سرما ، واقعاً برای مردم - بخصوص سالخوردگان - مشکل است که در هوای نامناسب ، بیرون بمانند.

برای حل این مشکل ، نیازی به تغییر ساعت کار بانک ها نیست، بلکه از آنجا که کارمندان بانک ، عمدتاً از ساعت 7 الی 7.5 در محل کار خود حاضر می شوند، کافی است درهای بانک را به روی مردم بگشایند تا مردم بتوانند به جای ایستادن در بیرون بانک ، در سالن بانک و در فضای گرم و راحت آن بنشینند و منتظر ساعت 8 باشند.

البته مشاهدات خبرنگار ما حاکی است برخی از شعب، با درک وضعیت مردم در روزهای سرد، این کار را می کنند و مشتریان را قبل از آغاز کار رسمی بانک، به داخل بانک راه می دهند، هر چند که طبق قانون ، از ساعت 8 خدماتشان را آغاز می کنند.
اما متأسفانه، بسیاری از شعب ، این احترام رابرای مشتریان قائل نیستند و در حالی که خود کارکنان بانک در محیط گرم داخل بانک هستند، مردم را درست تا ساعت 8 صبح ، پشت در نگه می دارند گو این که اگر مشتریان در آن دقایق روی صندلی های داخل سالن بانک به انتظار بنشینند ، اتفاق ناگواری برای بانک می افتد!

علاوه بر بحث انسانی ماجرا ، باید به این دسته از بانک ها یاد آور شد که کسانی که در شرایط نامناسب -از پیر و جوان و زن و مرد- پشت درهای بسته ، سرپا نگه داشته می شوند ، مشتریانی هستند که وجود بانک ها ، مدیون همان مشتریان است و صد البته احترامشان نیز واجب.

از این رو انتظار می رود ، مدیران بانک ها ، دستور دهند درهای بانک ، صرفاً برای پذیرش در سالن قبل از ساعت 8 به روی مردم گشوده و از همان ساعت 8 نیز طبق روال قانونی خدمات بانکی ارائه شود تا هم مردم معذب نشوند و هم ساعت کار بانک ها تغییر نکند. اگر هم این کار محذورات قانونی و امنیتی دارد ، چرا ساعت کار بانک ها را به 7.5 تغییر نمی دهند تا مردم دچار دردسر روزانه نشوند؟!

مدیریت روابط با مشتریان

مهم نیست که کدام یک از چهار طرح جلب اعتماد و وفادار نمودن مشتریان اجرا میشود.اما اگر میخواهید انها باز هم به شما مراجعه کنند،باید با انها در ارتباط باشید تا به این وسیله بتوانند مشکلات خود را با شما مطرح کنند.اگر مشکلات انها را رفع کنید،انگاه انها خدمات بیشتری از شما دریافت و یا اینکه خدمت جدیدی از شما خواهند خواست. و شما نیز برای اعمال طرح های خود به این ارتباط ها نیاز دارید

ارزشمندترین سکه زندگی

زمان ارزشمند ترین سکه زندگی شماست .شما و تنها شما تعیین خواهید کرد که این سکه چگونه باید خرج شود.اگاه باشید و به دیگران اجازه ندهید انرا برای شما خرج کنند

خسارت میلیاردی تعطیلات بر اقتصاد کشور

111.jpg

در این چند وقت گذشته بحث آلودگی کلان شهرهای کشور داغ بوده است البته جدا از این برای شهروندان کلان شهرها کاملا ملموس .جدا از ضرر و زیان های بسیار برای سلامتی این آلودگی روی اقتصاد کشور هم اثر گذاشته است .دولت که تنها چاره ی زود بازده را تعطیلی این کلان شهرها می بیند قسمتی از اقتصاد کشور را نیز به تعطیلی اجباری وادار می کند .به گفته ی محمدرضا تابش نماینده مجلس نهم میزان خسارت روزانه تعطیلی کلان شهرها بر اساس تولید نا خالص ملی ۸۰۰ میلیارد تومان می باشد که ۶۰۰ میلیارد آن متعلق به تهران است .فکر می کنم وقتی به مقدار این اعداد و ارقام نگاه می کنیم باید بیشتر به وظیفه خود در حفظ سلامت محیط زیست پیرامون خود فکر کنیم . دولت نیز باید به فکر چاره ای بلندمدت برای رفع این مشکل باشد .چرا که می توان با هزینه کردن همین مقدار خسارت روزانه برای رفع خود این معضل قدم مهمی در این زمینه برداشت

اربعین حسینی، جویبار همیشه جاری عاشورا

 اربعین حسینی، جویبار همیشه جاری عاشورا

عاشورا و اربعین، نقطه ابتدا و انتهای عشق نیست؛ بلکه چله عارفانه تشیع سرخ علوی است.
عاشورا تا اربعین، نقطه اوج عشق حسینی است و در این چهل روز، حسین(ع) تنها سخن محافل است تا در طول عمر انسان، بهانه بیداری و ظلم‏ستیزی باشد.
عاشورا، زمانه خون و ایثار است و اربعین، بهانه تبلیغ و پیمان. در عاشورا، حسین(ع) با تاریخْ سخن گفت و در اربعین، تاریخ پای درس حسین(ع) نشست.
عاشورا روز کشت "خون خدا" در کویر جامعه ظلم‏زده است و اربعین، آغاز برداشت نخستین ثمره آن.
آری، اربعینْ فرصتی برای اعلام همبستگی با عاشوراست. هر اربعین حسینی، قاصد حماسه ای ماندگار، پیامدار استعلای ایمان، نشانه‏ای از شکوه عشق، و برگ همیشه سبزی بر درخت هماره سرخ شهادت است.
اربعین یک واژه نیست؛ کتابی قطور و پرماجراست. کتابی که گذر زمان و حادثه‏های زمین، هرگز نمی‏تواند نوشته‏های آن را محو کند و البته کهنگی در آن راه ندارد.
اربعین، هنرنامه مصوّر آرمان گرایی و حق یاوری است. اربعین، نشانه‏ای بر اعتلای دین و بالندگی زمزمه‏های دعا و تلاوت قرآن در شب عاشورای حسینی است.ر
اربعین، صدای عدالت و صداقت، و شاخه‏های درخت آزادگی است که از خاک کربلا روییده و تا ژرفای روزها و روزگاران ریشه دوانیده است.
اربعین، جویبار همیشه جاری و سرخ تاریخ، و جوشش چشمه‏های خون خداوند از چهار سوی عالَم است.