اگر فرصت داشتم فرزندم را دوباره بزرگ کنم
به جای اینکه انگشت اشاره ام را به سوی اوبگیرم
آن را در رنگ فرو می بردم و همراه او نقاشی میکردم
به جای اینکه دائما کارهایش را تصحیح کنم با او ارتباط برقرارمیکردم
به جای اینکه به ساعت نگاه کنم به او نگاه میکردم
سعی میکردم کمتر بگویم و بیشتر توجه کنم
بیشتر با او دوچرخه سواری می کردم
بادبادکهای بیشتری با او به هوا می فرستادم
در چمنزارهای بیشتری می دویدم
و به ستارگان بیشتری خیره می شدم
بیشتر بغلش می کردم وکمتر سرزنش میکردم
به جای اینک به اوسخت بگیرم سخت تائیدش میکردم
اول اعتماد به نفس اش را می ساختم
بعد خانه و کاشانه اش را
کمتر درباره عشق به قدرت با اوحرف می زدم
وبیشتر درباره قدرت عشق
به جای اینکه عشق به قدرت را به او یاد دهم
قدرت عشق را به او می آموختم
دایان لومان